حاضر برخى از مهمترين فضايل اخلاقى را از منظر قرآن كريم مىكاود. در
آغاز، مقصود از اخلاق، رابطه دين با اخلاق و نيز رابطه قرآن كريم با اخلاق،
بهاختصار بررسى مىشود.
اخلاق
«اخلاق»
جمع «خُلُق» و از ماده «خ ل ق» است و دو معناى اصلى دارد: 1. ملاسة الشىء: نرمى و
صافى چيزى؛ 2. تقدير الشىء: اندازه، هيئت و شكل چيزى.[1]
كتب لغت روشن مىسازند كه واژه «خُلق» غالباً به معناى دوم يعنى «تقدير الشىء» به
كار رفته است و معناى اول چندان استعمال نمىشود. بنابراين واژه «اخلاق» كه به
معناى نصيب است، يعنى نصيب مقدّر و مشخص، و «رجل متخلّق» يعنى شخصى كه شكل و
اندازهاش كامل است. اين واژه، اسمى است براى «سجيه» و «طبيعت» انسان كه بر اساس
آن آفريده يا مطابق آن تربيت شده و شكل گرفته است.[2]
«خُلق»، «خُلُق» و «خَلق»، ريشه واحد دارند اما واژه «خَلق» به شكل و صورت ظاهرى
كه با چشم ديده مىشود اطلاق مىگردد و واژه «خُلق» به صفات و ويژگىهايى باطنى
افراد كه با بصيرت درك مىشود.[3] به عبارت ديگر، صورت باطنى
انسان، اوصاف و ويژگىهاى اوست كه به شكل ظاهرى براى روح او درآمده است و همان
گونه كه شكل ظاهرى انسان ممكن است زيبا و يا زشت باشد، روح او نيز به واسطه
خُلقياتش، زشت و زيبا و يا پسنديده و ناپسند است.[4]