658.
بحار الأنوار- به نقل از جابر بن عبد اللَّه انصارى-: همراه مولايمان امير مؤمنان
عليه السلام بودم كه ديد مردى به نماز ايستاده است. به او فرمود: «اى مرد! آيا
حقيقت نماز را مىدانى؟».
گفت:
اى مولاى من! آيا نماز حقيقتى غير از عبادت دارد؟
فرمود:
«آرى. سوگند به كسى كه محمّد را به نبوّت بر انگيخت، هيچ پيامبرى را به كارى از
كارها برنينگيخته، جز اين كه متشابه و تأويل و تنزيل دارد و همه اينها به عبادت،
رهنمون مىكنند».
آن
مرد گفت: اى مولاى من! مرا از آن آگاه كن.
فرمود:
«حقيقتِ [هفت] تكبير آغازين تو كه با آن، كارهايى را بر خود حرام مىكنى، اين
است: هنگام تكبير اوّل، در انديشهات مىگويى: خدا بزرگتر از آن است كه به
برخاستن و نشستن توصيف شود. در تكبير دوم، توصيف به حركت و سكون و در تكبير سوم،
وصف جسم بودن يا تشبيه به چيزى كردن يا با چيزى مقايسه كردن را از او نفى مىكنى.
در تكبير چهارم، در دلت مىگذرانى كه [خدا بزرگتر از آن است كه] حالتهاى
گوناگون بر او عارض شوند يا بيمارىها او را بيازارند، و در تكبير پنجم، با خود
مىگويى:
[خدا
بزرگتر از آن است كه] به جوهر و عرض بودن توصيف شود، يا در چيزى حلول كند يا
چيزى در او حلول كند. در تكبير ششم، در دلت مىگذرانى كه [خدا بزرگتر از آن است
كه] صفات موجودات حادث (پديد آمده) را مانند نابودى و جا به جايى و دگرگونى از
حالتى به حالتى، بر او روا بدارى، و در تكبير هفتم، در دلت مىگذرانى كه [خدا
بزرگتر از آن است كه] حواس پنجگانه او را دريابند.
و
حقيقتِ كشيدن گردن در ركوع، آن است كه در دلت بگذرانى: به تو ايمان آوردم، حتّى
اگر گردنم زده شود. و حقيقت سر برداشتن از ركوع، هنگامى كه مىگويى:" خدا به
آن كه او را بستايد، گوش مىدهد. سپاس، مخصوص پروردگار جهانيان است"، اين
است:
پروردگارى
كه مرا از عدم به وجود آورد.
حقيقت
سجده نخست، آن است كه در حال سجده در دلت بگذرانى: مرا از آن