آنچه
تاكنون گفته شد، به اين سوى رابطه نظر داشت؛ به اينكه در رابطه عميق خيرخواهى،
خيرخواه چه وظيفهاى بر دوش دارد و چگونه بايد نصيحت كند؛ امانت در نصيحت و
خيرخواهى به چه معناست و فرد به چه شكل خيرخواهىاش را ارائه دهد. اما آن سوى رابطه
نيز مهم است. اگر بخواهيم اين پيوند اجتماعى، مستحكم و استوار بماند يا حتى درست
شكل بگيرد و از آغاز، به گونهاى منطقى و درست پايهگذارى شود، به چگونگى برخورد
نصيحتشونده نيز بايد پرداخت. اگر نصيحتشونده، گرفتار توهّمها، بدبينىها و گناه
و ناسپاسى و عصيان و لجبازى است، نمىتوان به تأثير نصيحت چندان اميد بست، بلكه
مانند حضرت نوح (ع) بايد پس از صدها سال دعوت و خيرخواهى چنين گفت:
(وَ لا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كانَ
اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ)[2]
«اگر خدا خواسته باشد كه گمراهتان سازد و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرزم سودى
نمىبخشد. اوست پروردگار شما و همه به او باز مىگرديد».
همچنين
اگر روح كسى به بدى خو گرفت و شيوه زندگىاش را بر زشتى و رسوايى بنا نهاد،
نمىتواند از نصيحت سودى ببرد. به تعبيرى