افزون
بر آيات ياد شده، تعداد قابل توجهى از آيات قرآن كريم به هدايت الهى اشاره مىكند
و آن را به ذات مقدس خداوند نسبت مىدهد[2]
و گاه هدايت واقعى را همان هدايتى مىداند كه از طرف خداوند دستگير بشر مىشود.[3]
اگر اين هدايتهاى الهى را اعم از هدايت تكوينى و تشريعى بدانيم، الهامات، بخشى از
آنها خواهد بود.
ممكن
است اشكال شود كه آنچه در اين آيات به آن تصريح شده، هدايت الهى است نه شناخت،
آنهم از نوع خودآگاهى؟ پاسخ روشن است؛ زيرا هدايتى كه در آيات آمده، مطلق است و
هر هدايتى كه بشر را به سعادت رهنمون سازد در بر مىگيرد. بنابراين هدايت، شناخت
واقعى يا جزئى مهم، و نخستين مرحله هدايت بهشمار مىآيد و لازمه هدايت صحيح
برخوردارى از شناخت صحيح است. پس اگر هدايت واقعى به خداوند منسوب باشد، بىترديد
شناخت هم يا جزو آن، يا مقدمه آن است كه مىتوان آن را از عطاياى الهى بهشمار آورد.
همچنين اگر نايل شدن به درجه عبوديت و بندگى و «قالوا بلى» در دنيا را هدف آفرينش
بدانيم- آنگونه كه خدا در عالم ذر از فرزندان آدم تعهد گرفت[4]-
در آن صورت شناخت خود و سپس شناخت خدا، از جمله مراحل مقدماتى يا پيشنيازهاى آن
است كه در آيه شريفه به آن تصريح شده است. بهراستى كدام هدايتِ حقيقى است كه به
شناخت صحيح خود نيازمند نباشد؟ بهويژه اگر شناخت خدا، عبوديت و بندگى او را هدف
خلقت و نقطه اوج كمال بشر بدانيم.
و-
وحى
وحى
نيز از جمله مصاديق دستيابى به شناخت شهودى است. اما ازآنجاكه استفاده از وحى و
معرفت شهودى ناشى از آن، به پيامبران اختصاص دارد و انسانهاى ديگر از