responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خاطره هاى آموزنده نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 338

ايشان به من يك تومان داد و فرمود: از اينجا برو حضرت عبدالعظيم عليه السلام. خدمت حضرت كه رسيدى به ايشان بگو: عبدالعلى، نگو حاج آقا، بگو عبدالعلى، سلام رساند و عرض كرد كه قرض مرا ادا كنيد.

رفتم، اين كار را كردم. از ايوان حرم بيرون آمدم، در صحن، كسى با من مصافحه كرد و 320 تومان در دست من گذاشت. درست همان مقدار كه بدهكار بودم.

كرامتى از امير مؤمنان عليه السلام‌

شيخ محمد حسين تهرانى از شاگردان خوب مرحوم آخوند خراسانى بود. وى مى‌گفت وقتى به نجف رفتم درس آخوند چيز تازه‌اى برايم نداشت. ايشان در سنّ حدود پنجاه سالگى برايم نقل كرد كه:

در سنّ دوازده سالگى در نجف بيمار شدم، بيمارى‌اى بسيار سخت كه گويا مشرف به موت شدم. مادرم متوسل به اميرالمؤمنين عليه السلام شد. در آن حال در بستر بيمارى بزرگوارى را ديدم كه فرمود: مادرت آمده و شفاى تو را از ما خواسته، اما اگر بمانى از دنيا هيچ حظ و بهره‌اى نخواهى داشت. مى‌خواهى بمانى؟

گفتم: چون مادرم من يكى را دارد و دوست دارد بمانم شفا بدهيد.

فرمود: بلند شو، خوب شدى.

خيس عرق شدم، و حالم خوب شد. مادرم رسيد مرا بغل كرد، خوشحال شد. به حرم اميرالمؤمنين عليه السلام بازگشت و تشكر كرد.

مرحوم شيخ محمد حسين، سال‌ها بعد، برايم گفت: تا الآن (در سن 85 سالگى) هيچ حظ و بهره‌اى از دنيا نداشته‌ام.

حاج آقا مرتضى تهرانى فرمودند: وى با آن مقام علمى به قدرى در فقر بود كه تا آقاى بروجردى زنده بود، زندگى او را آقاى بروجردى اداره مى‌كرد. بعد امام خمينى كه نجف رفت، هزينه زندگى او را ايشان مى‌داد. كسى به او زن نداد، تا اين كه كنيز سياهى آوردند و به ازدواج او درآوردند. از او دو دختر پيدا كرد. دختر بزرگش خاله صغرى نام دارد و ديگرى طوبى كه ديوانه است. اين يكى ديگرى را پرستارى مى‌كند.

نام کتاب : خاطره هاى آموزنده نویسنده : محمدی ری‌شهری، محمد    جلد : 1  صفحه : 338
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست