نام کتاب : خاطره هاى آموزنده نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 326
مىگويند: سه كس، شهيدِ سه چيز شدند. آن سه عبارتاند از: حضرت عبدالعظيم عليه السلام، سيّدِ مرتضى و حاج محسن عراقى!
و در ادامه توضيح دادند كه:
حضرت عبدالعظيم عليه السلام با اينكه از كبار محدّثين است، ولى امامزاده بودنش، محدّث بودن او را شهيد كرده و معمولًا حضرت عبدالعظيم را به عنوان يك عالم و محدّث نمىشناسند، بلكه او را يكى از امامزادگان تلقّى مىكنند.
سيد مرتضى، به عكس، امامزاده بودنش شهيد فقاهتش شده، با اينكه او مانند حضرت عبدالعظيم عليه السلام چهار واسطه بيشتر تا امام معصوم ندارد، ولى كسى او را به عنوان امامزاده نمىشناسد!
و سوم، حاج محسن عراقى. با اينكه وى از فقهاى بزرگ بود و از نظر علمى در حدّى بود كه در جلسهاى در نجف كه آقا ضياء عراقى هم حضور داشته يك نيم روز با آخوند خراسانى در رابطه با «جواز اجتماع امر و نهى» بحث كردند و هيچ يك قدرت مُجاب كردن ديگرى را نداشتند، ولى چون ثروتمند بود، ثروتش فقاهتش را شهيد كرد و مردم، او را به عنوان يك ثروتمند مىشناسند و نه يك عالم و فقيه!
آية الله اراكى در ادامه افزودند: شأن نزول اين ماجرا قسمت اخير آن است.
تازه ماندن بدن شيخ صدوق
ضمن اشاره به جلالت شأن نويسنده كتاب سبيل الرشاد فى اثبات المعاد، فرمودند كه وى شخصاً بدن مبارك شيخ صدوق را پس از هزار سال ديده كه هنوز تازه است.[1]
[1]. سبيل الرشاد فى اثبات المعاد، تأليف حكيم آقا على مدرّس( م 1320 شمسى) از مدرسين فلسفه در تهران. گفتنى است كه ايشان يكى از كسانى است كه شاهد ماجرا بودهاند. اين داستان متواتر و قطعى است. در مقدمه چاپ قديم كتاب من لا يحضره الفقيه در اين باره چنين آمده:
از جمله كراماتى كه در اين روزگار اتفاق افتاده و گروه بسيارى شاهد جريان بوده، آن است در مرقد شريف او كه واقع در رى است بر اثر باران زيادى كه آمده بود خرابى اتفاق افتاد. پس از آن كه تصميم گرفتند تا مرقد او را به منظور بنيان تازهاى خراب كنند، به سردابهاى كه مدفن شريف او بوده وارد شده بدن او را در حالى كه از كفن عارى شده و تنها عورتش پوشيده مانده مشاهده كرده و حال آن كه همچنان پس از سالهاى متمادى صحيح و سالم مانده و بر ناخنهاى وى اثر حنا باقى بوده، تنها آنچه را خاك از او نابود كرده بوده كفن وى بوده كه برخى از نخهاى كهنه آن روى قبر ريخته بوده.
اين پيشآمد برخلاف انتظار در اندك وقتى در شهر طهران شيوع پيدا كرد و به اطلاع خاقان مغفور فتحعلىشاه قاجار رسيد. خاقان براى اين كه از نزديك شاهد اين جريان باشد به اتفاق امناى دولت بر مزار شيخ حضور يافت و از آنجا كه صلاح نبود خود شاه وارد سردابه شود و بدن شيخ را زيارت كند دستور داد علمايى كه حضور داشته وارد سردابه شوند و بدن شيخ بزرگوار را به طورى كه شيوع پيدا كرده مشاهده كنند. آن روز عده بسيارى از اعيان علما و مردم صالح به زيارت بدن شريف او موفق گرديده تا حقيقت مطلب به طورىكه بايد و شايد براى خاقان به سرحد عيناليقين رسيد. دستور داد سردابه را بپوشانند و عمارت تازهاى بر فراز قبر او بنيان نمايند و به تزئين روضه مباركه بيفزايند و آن را با تازهترين طرزى كاشى كارى نمايند.
مؤلف گويد اين پيشآمد در حدود 1238 هجرى اتفاق افتاد و من با برخى از اعلام كه شاهد جريان مزبور بوده ملاقات كردهام و هم اعاظم اساتيد پيشين ما كه از سرشناسان عهد خود بوده، اين حكايت را نقل مىكردند( ترجمه روضات الجنات، ج 7، ص 69 70).
نام کتاب : خاطره هاى آموزنده نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 326