«قُلْ لا اسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اجْراً الَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى»[2]
[بگو: بر اين رسالتْ مزدى از شما، جز دوست داشتنِ خويشاوندان نمىخواهم.]
در خطبه دوم به مناسبت سالگرد وفات حضرت زهرا عليها السلام مقدارى در باره ايشان برايتان صحبت مىكنم.
پس از رحلت رسول اللّه صلى الله عليه و آله، حوادثى در جامعه مسلمين رخ داد كه منجر به تهاجم به بيت حضرت على عليه السلام و مصيبتهاى حضرت زهرا عليها السلام و شهادتِ ايشان شد. اين حوادث به طور ناگهانى پديدار نشده بودند، بلكه ريشه از زمانِ حيات رسول اكرم صلى الله عليه و آله داشتند.
از اولين سالهاى پس از بعثت، كم كم دو جريانِ فكرى در ميان مسلمانان به وجود آمد. يك جريان فكرى، عبارت بود از تعبّد در مقابل گفتههاى خداوند و اعتقاد به اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله از سوى خداوند مأمور است و هر آنچه مىگويد، فرمانِ الهى است و بايد آن را فرا گرفت و بدون كم و كاست مورد عمل قرار داد. يك جريان فكرى، اين گونه فكر مىكردند.
به طور خلاصه، دسته اول در باره رسول اكرم صلى الله عليه و آله معتقد بودند كه:
«وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى انْ هُوَ الَّا وَحْىٌ يُوْحى»[3]
[و سخن از روى هوى نمىگويد. نيست اين سخن جز آنچه بدو وحى مىشود.]
گروه دوم، افرادى بودند كه سنت گرا نبودند. سنت شكن بودند. آنها با وجود اينكه مىگفتند: ما به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و نماز و حج اعتقاد داريم، با اين حال، تابع محضِ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هم نبودند و با عقل خودشان به ارزيابى و مصلحتسنجىِ دستورهاى پيامبر صلى الله عليه و آله مىپرداختند.
اين گروه دوم، از چند سال پس از بعثت در ميان مسلمانان پديدار شد. با دقت كردن در اعمال، رفتار، برخوردها و كارهاى هر يك از مسلمانان، معلوم مىشد كه او به كدام يك از اين دو گروه، تعلق دارد.
پيشتاز و پيشاهنگِ گروه اول، على عليه السلام، زهرا عليها السلام، سلمان، مقداد، عمار، ابوذر و ... بودند. حضرت زهرا عليها السلام با اينكه دختر جوانى بود، برجستهترين چهره در ميان زنان مؤمن بود.
عدهاى از مسلمانان نيز تابع آن فكر و گروه دوم بودند؛ اما وجود پيامبر صلى الله عليه و آله و نزول جبرئيل بر ايشان و اتصال به مقام وحى، سبب مىشد كه زمينه اجتماعى براى فعاليت شديدِ گروه دوم، چندان موجود نباشد.
به همين دليل، هر چند گاهى اوقات مانند صلح حديبيه خودنمايى مىكردند و