responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : همپاى انقلاب نویسنده : موسوى اردبيلى، سيد عبدالكريم    جلد : 1  صفحه : 218

عرض كرد: خداوند ابن زياد را لعنت كند و رويش را سياه كند، من نمى‌خواستم كه درگيرى بين ما و شما به كشتار بكَشد، ابن زياد اين كار را كرد.

اكنون زندگى كردنِ شما در اين خرابه براى من بسيار رنج‌آور است. پس اگر مايل هستيد كه در شام زندگى كنيد، خانه مجلّلى در اختيار شما قرار مى‌دهم و اگر مى‌خواهيد به مدينه باز گرديد، وسايلِ رفتنِ شما را فراهم مى‌كنم.

اهل‌بيت عليهم السلام به هيچ وجه نمى‌توانستند در شام بمانند و هر روز چشمشان به كاخ يزيد بيفتد؛ به همين سبب فرمودند: اگر اختيار با ماست، بازگشت به مدينه را انتخاب مى‌كنيم.

يزيد براى فريفتنِ مردم، دستور داد كه كجاوه‌هاى مجلّل و تداركاتِ شاهانه‌اى را براى حركتِ اهل‌بيت عليهم السلام آماده كنند.

حضرت زينب عليها السلام وقتى آن تداركاتِ شاهانه را ديد، خطاب به امام سجاد عليه السلام گفت:

على جان! اينها چيست؟ ما كه شاه نيستيم، ما مصيبت‌زده و ستمديده و كتك خورده‌ايم، ما اسيريم و غارت شده‌ايم؛ حد اكثر چيزى كه ما مى‌توانيم قبول كنيم اين است كه كجاوه‌هاى سياه‌پوش داشته باشيم.

البته حركت اهل‌بيت عليهم السلام به صورتِ يك كاروان عزادار، براى يزيد سنگين بود و گران تمام مى‌شد؛ امّا ناچار بود كه خواسته آنها را قبول كند.

كاروان اهل‌بيت عليهم السلام به صورتِ يك كاروان عزادار به راه افتاد و آمد تا به كربلا رسيد. وقتى آنها از كربلا رفته بودند، هنوز اجساد مطهر سيد الشهداء و يارانش دفن نشده بودند، در كربلا قبرى نبود، زائرى هم نبود.

اكنون كه اهل‌بيت به كربلا باز گشته بودند، مى‌ديدند كه زمين كربلا اجساد عزيزانِ آنها را در بر گرفته است. قبرهاى عزيزان خود را ديدند. تعداد كمى هم به زيارتِ قبرهاى آنها آمده بودند.

اهل‌بيت رفتند، قبرهاى عزيزان خود را در آغوش گرفتند. مى‌گويند: حضرت زينب گفت: حسين جان! به من وصيت كرده بودى كه مراقب فرزندانت باشم، تا آنجا كه مى‌توانستم از آنها مواظبت كردم و همه را باز گرداندم، تنها يك دخترِ تو در شام باقى ماند.

خداوند ان‌شاءالله همه ما را از ارادتمندان خاندان پيغمبر صلى الله عليه و آله قرار بدهد.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ احَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً احَدٌ[1]

27 جمعه 30 آبان 1365- دانشگاه تهران مهم‌ترين عناوين: نظام حقوقى اسلام، حقوق پدر و مادر

خطبه اول‌

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‌

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ بارِئِ الْخَلائِقِ اجْمَعينَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلى‌ سَيِّدِنا اشْرَفِ الانْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرينَ.

خداوند متعال مى‌فرمايد:

«وَ قَضى‌ رَبّكَ الَّا تَعْبُدُوا الَّا ايَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ احْساناً امَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ احَدُهُما اوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما افٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَريماً وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانى‌ صَغيراً»[2]


[1]- سوره توحيد( 112).

[2]- سوره اسراء( 17)، آيه 23- 24.

نام کتاب : همپاى انقلاب نویسنده : موسوى اردبيلى، سيد عبدالكريم    جلد : 1  صفحه : 218
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست