54 - از سخنان آن حضرت عليه السّلام است در صفّين موقعى كه اصحاب آن بزرگوار تصوّر كردند در شروع به جنگيدن (با مردم شام) درنگ و كندى مىنمايد
(چون در صفّين آب بتصرّف حضرت در آمد و از اهل شام ممانعت ننمود چند روزى جنگ متاركه گشت، پس بعضى از لشگريان گفتند تأمّل او در فرمان بجنگ شايد براى اينست كه از مرگ و كشته شدن مىترسد، و برخى ديگر گفتند شايد براى اينست كه در وجوب جنگيدن با مردم شام شكّ و ترديد دارد، حضرت در پاسخ آنان فرمود):
(1) امّا سخن شما كه آيا اين همه تأمّل و درنگ من براى ترس از مرگ و كشته شدن است؟ پس سوگند بخدا هيچ باكى ندارم از داخل شدن در مرگ (كشته شدن در ميدان كارزار) يا اينكه ناگاه مرگ مرا دريابد، (2) و امّا سخن شما در اينكه (فرمان جنگيدن نمىدهم براى آنست كه در وجوب كارزار) با اهل شام مرا شكّ و ترديدى است، پس سوگند بخدا يك روز جنگ كردن را بتأخير نينداختم مگر براى آنكه مىخواهم گروهى (از ايشان) بمن ملحق گرديده هدايت شوند (از گمراهى دست كشيده براه راست قدم نهند) و بچشم كم نور خود روشنى راه مرا ببينند، (3) و اين تأمّل و درنگ در كارزار نزد من محبوبتر است از اينكه آن گمراهان را بكشم و اگر چه (ايشان دست از ضلالت و گمراهى بر نداشته بالأخره كشته ميشوند و در قيامت) با گناهانشان (مخالفت با امام و پيروى نمودن از دشمنان آن حضرت) باز مىگردند (گرفتار خواهند شد).