ابتدا به اين توجيه دست يازيد كه از
اختلاف در روايات میترسد و اين كار ، او را واداشت كه به دریافت
[احکام] از كتاب خدا ـ به تنهايي ـ فراخواند .
به سبب اختلافي ـ كه براساس آن از نقل
حديث بازداشت ـ شك در قلب ابوبكر رسوخ يافت ، آن گاه سرايت پيدا كرد و
اصحاب عدول را كه مورد اعتماد بودند ، دربرگرفت و در نتيجه ، همه روايات را از اعتبار ساقط ساخت حتّي آنهايي را كه خود نوشته
بود ؛ به همين جهت ، بر شدّت و سخت گيرياش افزود و پس از منع حديث ، درصدد برآمد كه كتابت و
تدوين را نيز ممنوع سازد .
دكتر حسين حاج حسن در كتاب نقد الحديث
آنجا كه درباره پيدايش حديث سخن میگويد ،
مینويسد :
امّا هنگامي كه به عصر صحابه میرویم ، درمييابيم كه بیشتر ايشان تدوين حديث را نمیپسندند در
حالي كه به روايتِ آن رغبت دارند! اين ، چيز غريبي است ؛ روايت حديث را دوست دارند و از تدوين آن بدشان میآيد! اين رویکرد ، نيازمند بحث و تفسير است .[74]
اين مطلب را میتوان از دو توجيه
ابوبكر فهميد ، گرچه ممكن است واقع منع از تدوين به اسبابِ ديگري ـ غير آن چيزي كه
ابوبکر در اين دو تعليل آن را آشكار میسازد ـ مستند باشد ؛ زيرا با اشكالاتي كه گذشت آن دو را از اعتبار انداختيم ، و اسبابِ واقعي منع از تدوين ، در سبب پایانی ، خواهد آمد .
به اين ترتيب ، روشن
شد كه توجيه ابوبكر براي منع تدوين ، توجيهي قانع كننده نيست و نمیتواند در برابر بحث و نقد پايدار بماند
.[75]