شگفتا كه تاريخ ،
معارضه با حديث را از حاكمی مقتدر و شديدتر از ابوبكر و عمر ـ كه عهدشان به
وفات پيامبر نزديك باشد ـ ضبط نكرده است . از اين حافظة تاريخي
میفهميم كه جز اين دو ، مقصود از اين احاديث نيست و آنان كه پس از اين دو آمدند و سنّت اين دو
را پي گرفتند به شدّت منع اين دو ، از حديث منع نكردند .[71]
منعِ نقل حديث و
منع كتابتِ حديث ؛ کدام يک زودتر اتفاق افتاد؟
آيا منع ابوبكر از نقل حديث و كتابت و
تدوين آن در يك زمان صورت گرفت يا يكي پس از ديگري روي داد؟
به نظر میآید خليفه
اول (به دلايلي كه در عامل پايانی خواهيم آورد) به تدوين حديث پرداخت . وی در آغاز ، نقلِ حديث را ممنوع ساخت . شايد قصدش از اين كار نفوذ در حوزه تشريع بود ؛ يعني
افزون بر سلطه سياسي و اداري ، میخواست قدرت قانون گذاری را نيز به
دست گيرد تا راه را براي تثبيت خلافتِ خويش هموار سازد .[72]
پس از آنكه نقل حديث منع شد ، نياز به نوشتن و تدوين آثار پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دو چندان گشت ؛ زيرا
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم درگذشته بود و خليفه از نقل
حديث منع میكرد و بُروز رأي گرايي و جولانِ آن در حوزه خالی از حکم (و آنجا كه از شريعت
حكمي نرسيده بود) بعضي از صحابه را ناگزير ساخت كه شنيدههایشان را بنويسند و
براي نسلهای آينده حفظ كنند . به همين جهت ، پس از منع نقلِ