از «گلدزیهر» (خاور شناس) نقل شده
كه وي عقيده داشت كه «رأي» در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نبود ، بلكه پس از پيامبر ، بر شريعت عارض شد .
اين نظر را دكتر محمّد يوسف ، اين گونه بيان میكند :
آري ، اين
مستشرق جست و جوگر و شيفته پژوهشهای اسلامي ، بر
اين باور است كه «رأي» در نسل اول ـ از تاريخ اسلام ـ پديد آمد ، ليكن در اين مرحله ، پيچيده و تهي از توجيه مثبت و دور از مذهب و شيوه مذهبي به شمار
میرفت .
سپس در عصر بعد ،
تعريف معيّني به دست آورد ، و در سمت و سوي ثابتي به حركت درآمد ؛ و در
اين هنگام بود كه «قياس» شكل گرفت .[763]
دكتر موسي بر «گلدزیهر» حمله
میكند و در ارزش رأي او وشاگردان خاورشناسش ،
ترديد میافكند بدان جهت كه آنان از فهم روح اسلام به دورند و رواياتي را كه
ابن قيّم ذكر كرده است ، در اين زمينه كافياند .
با وجود اين ، وي
از سخن خويش بازمي گردد و سخني را میآورد كه به نظر «گلدزیهر» نزديك است ؛ میگويد :
حق اين است كه «رأي» در اين فاصله از
تاريخ فقه اسلامي ، آن قياسي نيست كه بعدها در عصر فقهاي مذاهب اربعه شناخته شد . امّا رأيي كه بعضي از صحابه به كار بردند ، اگر
خود قياس نبود ، خيلي دور از آن به شمار نمیرفت ،
هرچند از آنان در علّت و روشها و بحثهایی كه در استعمال قياس گريزناپذيرند ، چيزي
[763]. محاضرات في تاريخ الفقه
الإسلامي (محمّد يوسف موسي): 24 (چنان كه در مقدمه «النصّ والاجتهاد: 52، اثر
سيّد محمّد تقي حكيم» آمده است).