گشت كه صحابه در تعامل با آنان در پيش
گرفتند . خلفا اين ترفند را حس كردند و به تهديد اين گونه كسان پرداختند .
در تاريخ دمشقوحياة الصحابة آمده
است:
سعيد بن سفيان مسئلهای را از
عثمان پرسيد ، عثمان گفت : آيا از كس ديگر ـ پيش از من ـ آن را پرسيده اي؟
گفت : نه .
عثمان گفت : اگر
از اَحَدي پيش از من آن را استفتا كرده باشي و فتواي او بر خلاف فتواي من باشد ، گردنت را میزنم .[702]
خواننده را با اين سخن ـ بي آنكه تعليقي بر آن بزنيم ـ واميگذاريم .
دنبالهروی از عُمَر در تعليل
منع تدوين
دوستداران خليفه ـ به طور گسترده ـ به
نقل تعليلهای عمر در منع از تدوين ، پرداختند . تعليلهای ديگران (صحابياني كه از تدوين نهي میكردند) با
تعليلهای عُمَر هماهنگ گشت . اين امر ، نمايانگر آن است كه خليفه و يارانِ وي ، پشت
پرده اين حقيقتِ سياسي قرار داشتند .
عمر ـ از بيم اختلاط سنّت با قرآن ـ به
ترك تدوين فراخواند يا اين توجيه را مطرح ساخت كه مردم به حديث گرايش میيابند
و قرآن را وامي گذارند! عين همين تعليل را در حديث ابو هُرَيره میيابيم
و در آنچه از ابن مسعود و ابو سعيد و ابو موسي اشعري ،
حكايت شده است .
عبدالرَّحمان بن
زيد بن اَسلم ، از پدرش ، از عطاء بن يَسار ، از ابو
هُرَيْرَه روايت میكند كه گفت :
[702]. تاريخ دمشق
1: 248؛ تهذيب تاريخ دمشق 1: 54 (متن از اين مأخذ است)؛ حياة الصحابـه 2: 390 ـ
391.