واينک ، بسا
سخن امام علی علیهالسلام كه فرمود : «مَن سَرَّهُ أن يَقْتَحِمَ جَراثيمَ جهنّم ، فَلْيَقْضِ
بَيْنَ الجَدّ والإخوة»[662] (هركه خوش دارد در جرثومههای دوزخ غوطه ور شود ـ و خود را به
عذاب شديد دوزخ گرفتار سازد ـ[663] ميان جد و برادران حكم دهد) ناظر به
اجتهاداتِ ابوبكر و عمر باشد ؛ زيرا دريافت كه آن دو ـ به ويژه عمر ـ در ارث جد ،
فتواهاي گوناگون میدهند كه بر خلافِ كتاب خداست .
اجتهاد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم !!
از متون پيشين به دست آمد كه اضطرارِ
حاكمان به اجتهاد ، چونان پايگاهي بود كه در پرتوِ آن ،
اختلاف نگرشها ميان صحابه (بلكه ميانِ خليفه و يك صحابي) میتوانست توجيه
شود ؛ زيرا پوششي بود كه دعوتگران به مکتبِ خلفا و اجتهاد ـ و
عاملان به آن در عهد پيامبر ـ میتوانستند براي رفع تضاد و تناقضِ موجود
ميان فقه صحابه ، به آن پناه جويند .
بجاست اين قضيّه را از ريشه و با
ديدگاهی عقلاني و واقعي ، واشكافيم تا ببينيم كه آيا پيامبر ـ به راستي ـ اجتهاد میورزيد
يا اينكه اين نسبت را براي تصحيح اجتهادات صحابه به پيامبر داده اند؟
آيا معقول است كه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم اجتهاد را ـ به عنوان وسيلهای
ـ براي آگاهي از حكم آسماني به كار گيرد در حالي كه به تبيين احكام خدا براي مردم مأمور
است و فرستاده پروردگار جهانيان میباشد؟!
اگر به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم اجازه اجتهاد داده شد ، چرا
در بيان حكم لعان[664] و ميراثِ
[662]. سنن دارمي 2: 450، حديث
2902 (متن از اين مأخذ است)؛ سنن بيهقي 6: 245، حديث 12196؛ مصنّف عبدالرزّاق 10:
262؛ مصنّف ابن ابي شيبه 6: 268.