responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : منع تدوين حديث نویسنده : الشهرستاني، السيد علي    جلد : 1  صفحه : 204

3 - ابو عُبَيْدة بن جرّاح

از عمر بن عبدالعزيز روايت شده است كه :

مردي از اهل ذمّه ـ به عمد ـ در شام كشته شد (در آن زمان عُمَر آنجا بود) خبر قتل ، به وي رسيد ، گفت : به اهل ذمّه می‌تازيد؟ قاتل او را می‌كشم!

ابو عبيدة بن جرّاح گفت : چنين حقّي نداري! عمر نماز گزارد و ابو عبيده را خواست و پرسيد : چرا گمان می‌كني من حقّ قصاص او را ندارم؟

ابو عبيده گفت : اگر مسلماني بنده‌اش را بكشد ، آيا قصاصش می‌كني؟

عمر ، خاموش ماند ، سپس هزار دينار ديه بُريد و بر او سخت گرفت .[416] 

4 - حُذَيفة بن يمان

حُذَيفه نقل می‌كند كه او عمر را ملاقات كرد ، عمر پرسيد : اي ابن يمان ، چگونه روزگار می‌گذراني؟

حُذيفه گفت : چطور می‌خواهي باشم؟! سوگند به خدا ، روزگار را در حالي سپري می‌سازم كه حق را خوش ندارم و شيفته فتنه‌ام و به نديده شهادت می‌دهم و نا آفريده را حفظ می‌كنم و بی وضو نماز می‌گزارم ، و در زمين چيزهايي دارم كه خدا در آسمان ندارد!

عُمَر از سخن حُذَيفه به خشم آمد و چون عجله داشت زود رفت و براي اين سخن ، در پي آزارِ حُذَيفه برآمد . در ميان راه به علی علیه‌السلام گذشت ، آن حضرت ديد غضب در چهره عُمَر نمايان است ، پرسيد : اي عمر ، چرا خشمناكي؟

پاسخ داد : حذيفه را ديدم ، پرسيدم : چگونه‌اي؟ گفت : در حالي هستم كه حق را خوش ندارم!

علی علیه‌السلام فرمود : راست گفته است! مرگ را خوش ندارد و آن ، حق است .

گفت : می‌گويد : فتنه را دوست می‌دارم!


[416]. سنن بيهقي 8: 32؛ كنز العمّال 15: 14، حديث 40234.

نام کتاب : منع تدوين حديث نویسنده : الشهرستاني، السيد علي    جلد : 1  صفحه : 204
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست