وجود دارد: شیعیان معتقدند که مقام رهبری مقام تنصیصی است و باید جانشین پیامبر، از جانب خدا تعیین گردد، در حالی که اهل سنت معتقدند که این مقام، مقام انتخابی و گزینشی است و امت باید فردی را پس از پیامبر برای اداره امور کشور برگزیند. هر کدام برای نظریههای خود دلایل و وجوهی را یادآور شدهاند که در کتابهای عقاید مذکور است، ولی آنچه میتواند در اینجا مطرح باشد تجزیه و تحلیل شرایط حاکم بر عصر رسالت است که میتواند یکی از دو نظریه را ثابت کند. بررسی سیاست خارجی و داخلی اسلام در عصر رسالت، ایجاب میکرد که خدا جانشین پیامبر را از طریق خود پیامبر تعیین کند، زیرا جامعه اسلامی پیوسته از جانب یک خطر مثلث (روم، ایران و منافقان) به جنگ، افساد و ایجاد اختلاف تهدید میشد. هم چنین، مصالح امت ایجاب میکرد که پیامبر با تعیین رهبر سیاسی، همه امت را در برابر دشمن خارجی در صف واحدی قرار دهد و زمینه نفوذ دشمن و تسلط او را- که اختلافهای داخلی به آن کمک میکند- از بین ببرد. یک ضلع از این مثلث خطرناک را امپراتوری روم تشکیل میداد. این قدرت بزرگ در شمال جزیره مستقر بود و پیوسته فکر پیامبر را به خود مشغول کرده و آن حضرت تا لحظه مرگ، از فکر روم بیرون نرفت. نخستین برخورد نظامی مسلمانان با ارتش مسیحی روم، در سال هشتم هجری در سرزمین فلسطین بود. این برخورد به قتل سه فرمانده، به نامهای «جعفر طیار»، «زید بن حارثه» و «عبد اللّه بن رواحه» و شکست ناگوار ارتش اسلام منتهی گردید. عقبنشینی سپاه اسلام در برابر سپاه کفر، مایه جرأت ارتش قیصر گردید و هر لحظه بیم آن میرفت که مرکز اسلامی مورد تاختوتاز قرار گیرد. از این جهت، پیامبر در سال نهم هجرت، با ارتش گران و سنگینی به جانب کرانههای شام حرکت کرد تا هر نوع برخورد نظامی را شخصا رهبری کند. در این مسافرت سراسر رنج و زحمت، ارتش اسلام توانست حیثیت دیرینه خود را بازیابد و حیات سیاسی خود را تجدید کند.