برادرم! به مدینه بازگرد، زیرا برای حفظ شئون و اوضاع مدینه جز من و تو کسی شایستگی ندارد. تو نماینده من در میان اهل بیت و خویشاوندان من هستی ... أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی إلّا أنّه لا نبیّ بعدی؟ آیا خشنود نمیشوی که بگویم مثل تو نسبت به من، مثل هارون نسبت به موسی است، جز اینکه پس از من پیامبری نیست. همان طوری که او وصی و جانشین بلافصل موسی بود، تو نیز جانشین و خلیفه پس از من هستی؟ [1] ارتش اسلام به سوی تبوک پیش میرود
رسم و روش پیامبر اسلام این بود که هنگام مسافرت برای سرکوبی گروهی که مانع پیشرفت آیین اسلام بودند و یا قصد حمله و تخریب و سوء نیت داشتند؛ هدف و مقصود را برای سربازان و افسران خویش، آشکار نمیکرد و سپاه اسلام را از راه فرعی حرکت میداد و دشمن را از عزیمت خود آگاه نمیکرد و کاملا او را غافلگیر میساخت. [2] ولی در تار و مار ساختن اجتماع رومیان که در مرزهای شام، برای حمله به خاک اسلام آماده شده بودند، از روزی که بسیج عمومی اعلام گردید، هدف و مقصد را روشن ساخت و از این طریق میخواست که مجاهدان از اهمیت سفر و سختی راه آگاه شوند و توشه کافی برای راه بردارند. گذشته از این، پیامبر برای نیرومند ساختن ارتش اسلام، ناچار بود که از قبیلههای «تمیم»، «غطفان» و «طی» که در نقاط دور از مدینه زندگی میکردند، کمک بگیرد؛ برای همین منظور نامههایی به سران قبایل نام برده نوشت و نامهای نیز برای «عتاب بن اسید» فرماندار جوان مکه فرستاد و افراد این قبایل و جوانان مکه را برای شرکت در
[1]. سیره ابن هشام، ج 2، ص 520 و بحار الانوار، ج 21، ص 207. برای آگاهی از دلالت حدیث بر امامت سید الاولیاء امیر مؤمنان، رجوع کنید به: همین قلم، پیشوایی از نظر اسلام، ص 284- 251. [2]. واقدی، المغازی، ج 3، ص 990.