از اینرو، بسیاری از ملل مغلوب که در مقابل قدرت نظامی اسلام از پای درآمدند و سپس در محیط دور از تشنج و غوغا، در تعالیم عالی اسلام به فکر و تدبر پرداختند؛ شیفته اسلام شده، کمر به نشر آیین خداپرستی بستند. در مورد فتح مکه- که موضوع بحث ما است- این موضوع به کاملترین صورت خود تجلی کرد. پیامبر میدانست که اگر مکه را فتح کند و دشمن را خلع سلاح کرده و محیط را آزاد و آرام سازد؛ چیزی نخواهد گذشت که همین گروه- که فعلا دشمنان سرسخت اسلام میباشند- از یاران و مجاهدان در راه اسلام خواهند بود. بنابراین، باید بر دشمن پیروز شد و او را مغلوب ساخت، ولی هرگز نباید او را نابود کرد و تا آنجا که امکان دارد باید از خونریزی جلوگیری نمود. برای رسیدن به این هدف مقدس (مغلوب کردن دشمن بدون خونریزی) باید از اصل «غافلگیری دشمن» استفاده کرد و پیش از آنکه دشمن به فکر دفاع بیفتند و قوا و نیرویی گرد آورد، به او حمله برد و او را خلع سلاح کرد. اصل غافلگیری دشمن، در صورتی عملی است که تمام اسرار نظامی اسلام محفوظ بماند و به دست دشمن نیفتد. اصولا دشمن نداند که آیا پیامبر در صدد حمله هست یا نه و بر فرض فکر حمله، از وقت و مسیر حرکت ارتش اسلام آگاه نباشد؛ در غیر این صورت اصل مزبور عملی نخواهد شد. پیامبر اسلام برای فتح مکه و گشودن محکمترین دژهای بتپرستی و برانداختن حکومت ظالمانه قریش- که بزرگترین سد در راه پیشرفت آیین توحید بود- بسیج عمومی اعلام کرد. او از خداوند خواست که جاسوسان قریش از حرکت مسلمانان آگاه نشوند. در آغاز ماه رمضان، از اطراف و اکناف، سپاهیان انبوهی در «مدینه» جمع شدند که تاریخنگاران خصوصیات آنان را چنین مینگارند: مهاجران، هفتصد نفر با سیصد اسب و سه پرچم؛ انصار، چهار هزار نفر با هفتصد اسب و پرچمهای بیشتر؛ قبیله مزینه، هزار نفر با صد اسب و صد زره و سه پرچم؛