«قیصر» باریابد، کارپردازان دربار به او گفتند: باید در برابر قیصر سجده کنی، در غیر این صورت به تو اعتنا نکرده و نامه تو را نخواهد گرفت. «دحیه»، سفیر خردمند اسلام گفت: من برای کوبیدن سنتهای غلط رنج این همه راه را بر خود هموار کردهام؛ من از طرف صاحب رسالتی به نام محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم مأمورم به قیصر ابلاغ کنم که بشرپرستی باید از میان برود و جز خدای یگانه کسی پرستش نشود. آیا با این مأموریت، با این عقیده و اعتقاد چگونه میتوانم تسلیم نظریه شما شوم و در برابر غیر خدا سجده کنم؟ کارکنان دربار از منطق نیرومند و پرصلابت سفیر پیامبر شگفت زده شدند. یک نفر از درباریان خیراندیش به «دحیه» گفت: شما میتوانی نامه را روی میز مخصوص «سلطان» بگذاری و برگردی و کسی جز «قیصر» دست به نامههای روی میز نمیزند و هر موقع قیصر نامه را خواند، شما را به حضور میطلبد. «دحیه» از راهنمایی آن مرد تشکر کرد و نامه را روی میز گذاشت و بازگشت. «قیصر» نامه را گشود. ابتدای نامه که با «بسم اللّه» شروع شده بود، توجه قیصر را جلب کرد و گفت: من از غیر سلیمان علیه السّلام تا کنون چنین نامهای ندیدهام. سپس مترجم ویژه عربی خود را خواست تا نامه را بخواند و ترجمه کند. او نامه پیامبر را چنین ترجمه کرد: [نامهای است] [1] از محمد فرزند عبد اللّه، به «هرقل» بزرگ روم. درود بر پیروان هدایت، من تو را به آیین اسلام دعوت میکنم. اسلام آور تا در امان باشی، خداوند به تو پاداش میدهد [پاداش ایمان خود و پاداش ایمان کسانی که زیردست تو هستند] اگر از آیین اسلام روی گردانی گناه «اریسیان» [2] نیز بر تو است. ای اهل کتاب! ما شما را [1]. «بسم الله الرحمن الرحیم من محمد بن عبد اللّه إلی هرقل عظیم الروم، سلام علی من اتّبع الهدی. أمّا بعد، فإنّی أدعوک بدعایة الإسلام، أسلم تسلم یؤتک اللّه أجرک مرّتین. فإن تولّیت فإنّما علیک إثم «الأریسین»، و یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم ألّا نعبد الا اللّه و لا نشرک به شیئا و لا یتّخذ بعضنا بعضا أربابا من دون اللّه فإن تولوا فقولوا اشهدوا بأنّا مسلمون، محمد رسول اللّه. [2]. درباره تفسیر این لفظ، میان دانشمندان اختلاف است. ابن اثیر در النهایه ج 1، ص 31 مینویسد: مراد، کارمندان-