به راه افتاد، سرتاسر دژ بنی قریظه را محاصره کردند. دیدهبانان، حرکت ارتش اسلام را به داخل قلعه گزارش کرده و یهودیان به سرعت درهای دژ را بستند. از لحظه ورود ارتش اسلام، جنگ سرد آغاز شد، جهودان بنی قریظه از روزنهها و برجهای دژ به پیامبر اسلام فحش و ناسزا میگفتند. پرچمدار لشکر، امیر مؤمنان علی علیه السّلام، برای اینکه سخنان رکیک جهودان به گوش پیامبر اسلام نرسد، به سوی مدینه حرکت کرد، تا از نزدیک شدن پیامبر به اطراف دژ جلوگیری کند، ولی پیامبر به علی فرمود: اگر چشم آنها به من افتد، از فحش و ناسزا خودداری میکنند. پیامبر نزدیک قلعه آمد و به آنان گفت: آیا خداوند شما را خوار و ذلیل نساخت؟ [1] این تندی از جانب پیامبر، برای یهودیان بیسابقه بود. برای اینکه احساسات پیامبر را خاموش سازند، گفتند: ای ابو القاسم! تو یک فرد تند زبان نبودی؟ این سخن آنچنان عواطف حضرت را تحریک کرد که بیاختیار عقب رفت و عبا از دوش وی افتاد. [2] شورای یهودیان در درون دژ
در این شورا، حییّ بن اخطب نضیری که آتش افروز جنگ احزاب بود، پس از تفرق احزاب به جانب خیبر نرفت، بلکه وارد دژ آنها شد. رهبر طایفه سه طرح داد و درخواست کرد که با یکی از آنها موافقت شود: 1. همگی اسلام بیاوریم، زیرا نبوّت محمد امری است قطعی و بر همه ما مسلم و تورات نیز آن را تصدیق کرده است. 2. زنان و کودکان خود را بکشیم و از دژ بیرون آییم و با مسلمانان آزادانه بجنگیم. اگر کشته شدیم نگرانی نداریم و اگر پیروز شویم دو مرتبه زن و فرزند پیدا میکنیم. 3. امشب شنبه است، محمد و یارانش میدانند که طایفه «یهود» در شب و روز
[1]. هل أخزاکم اللّه و أنزل علیکم نقمته. [2]. سیره ابن هشام، ج 2، ص 234 و تاریخ طبری، ج 2، ص 245- 246.