طلاق پیدا میکنند. بنابراین، چنین موضوعی که ریشه تکوینی دارد، با لفظ و زبان درست نمیشود [1] و پسر خوانده انسان، هرگز پسر واقعی انسان نمیشود، چه رسد که پسر خوانده، در یک سلسله از احکام از قبیل: ارث و ازدواج و طلاق مانند فرزند واقعی انسان شود؛ مثلا هرگاه پسر واقعی از پدر ارث میبرد و بالعکس و یا همسر فرزند واقعی پس از طلاق فرزند بر پدر او حرام میشود، هرگز نمیتوان گفت که پسر خوانده نیز در این قسمتها با فرزند واقعی شرعی و یک سان است. به طور مسلم، یک چنین تشریک علاوه بر اینکه مبدأ صحیح ندارد، یک نوع بازی با عامل مهم (نسب) در اجتماع صحیح است. بنابراین، اگر پسرخواندگی به منظور ابراز عاطفه و علاقه بوده بسیار مستحسن و بجاست، ولی اگر به منظور تشریک در یک سلسله احکام اجتماعی است که همگی از آن فرزند واقعی به شمار میرود، از حسابهای علمی بسیار دور است. جامعه عرب پسر خوانده را مانند پسر واقعی فرض میکردند. پیامبر مأمور شد که با زینب که سابقا همسر پسر خوانده او (زید) بود ازدواج کند و این روش غلط دیگر را، از بین ببرد و این شیوه ناستوده را با عمل که اثر آن بیش از گفتن و جعل قانون است، از میان مردم عرب بردارد و این ازدواج علتی جز این نداشته است. از آنجا که کمتر کسی جرأت داشت، که این برنامه را در دنیای آن روز که ازدواج با پسر خوانده قبح مصنوعی غریبی داشت اجرا کند، خداوند پیامبر را به طور رسمی برای این کار دعوت فرمود. چنان که میفرماید: هنگامی که زید زینب را طلاق داد، او را به ازدواج تو در آوردیم، تا برای افراد با ایمان درباره همسران پسر خوانده خود هنگامی که آنها را طلاق میدهند محدودیتی نباشد. [2] [1]. خلاصه آیههای 4 و 5 سوره احزاب. [2]. فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا «احزاب (33) آیه 37».