حساسی بود. منافقان و یهودیان و پیروان عبد اللّه بن ابی، از این پیش آمد سخت خوشحال بودند. از بیشتر خانهها صدای ناله و نوحه بازماندگان شهیدان به گوش میرسید. بالاتر از همه بیم آن میرفت که منافقان و یهودیان بر ضد اسلام و مسلمانان شورش کنند و دست کم با ایجاد اختلاف و دودستگی، وحدت سیاسی و وضع ثابت مرکز اسلام را از بین ببرند. ضرر اختلافهای محلی به مراتب بالاتر از حملههای دشمنان خارجی است. روی این حسابها لازم بود پیامبر دشمنان داخلی را بترساند و به اصطلاح ضربشستی به آنها نشان بدهد و به آنان بفهماند که نیروی توحید دچار بینظمی و تزلزل نشده و هرگونه فعالیّت و زمزمه مخالف که اساس اسلام را تهدید کند، در نخستین مرحله با قدرت هرچه تمامتر کوبیده خواهد شد. پیامبر اسلام از طرف خداوند مأمور شد فردای همان شب دشمن را تعقیب کند و شخصی را مأمور کرد که در تمام نقاط شهر، اعلام کند: کسانی که دیروز در احد بودهاند، فردا باید برای تعقیب دشمن آماده شوند و کسانی که در احد شرکت نداشتهاند، حق ندارند در این جهاد، با ما باشند! [1] البته این محدودیت و بازداری گروه شرکت نکرده در این امر مهم، روی سلسله مصالحی بود که برای مردان سیاسی روشن دل مخفی نیست. اولا، این محدودیت نوعی تعرض به کسانی بود که از شرکت در احد امتناع ورزیده بودند؛ در حقیقت سلب صلاحیت از این دسته بود که شایستگی دفاع و شرکت را نداشتند. ثانیا، گوشمالی به شرکت کنندگان بود، زیرا این ضربت بر اثر بیانضباطی آنان متوجه اسلام شده بود و میبایست خود آنها این شکست را جبران و ترمیم میکردند تا بار دیگر به چنین بینظمیهایی دست نزنند. [1]. سیره ابن هشام، ج 2، ص 101.