دره طولانی و بزرگی که راه بازرگانی شام را به یمن وصل میکرد، «وادی القری» نامیده میشد. در هر نقطهای که امکانات زندگی وجود داشت، قبایل مختلفی از عرب و یهود در آن سکنا میگزیدند. از این نظر در طول این دره، دهکدههایی پدید آمده بود که اطرافشان با سنگهایی محصور شده بود. مرکز این دهکدهها «یثرب» بود که بعدا «مدینة الرسول» نامیده شد. هر کس که از مکه وارد مدینه میشد، به ناچار باید از طرف جنوب آن وارد میگردید، ولی چون این منطقه سنگلاخی بود، نقل و انتقال ارتش در آن به زحمت صورت میگرفت. ارتش قریش هنگامی که به نزدیکی «مدینه» رسید، راه خود را کج کرد و در شمال مدینه در «وادی عقیق» در دامنه کوه احد مستقر شد. این نقطه بر اثر نبودن نخلستان و هموار بودن زمین، برای هرگونه فعالیّتهای نظامی آماده بود. مدینه از این سمت بیشتر آسیببپذیر بود، زیرا موانع طبیعی در این نقطه کمتر به چشم میخورد. نیروهای قریش، عصر روز پنجشنبه، پنجم شوال سال سوم هجری، در دامنه کوه احد پیاده شدند. پیامبر همان روز و شب جمعه را در مدینه ماند و روز جمعه شورای نظامی تشکیل داد و در مورد شکل دفاع، از افسران و دوراندیشان نظر خواست.
مشورت در شیوه دفاع
پیامبر از جانب خدا مأمور است که در مسائل نظامی و نظایر آن با یارانش مشورت کند و نظرشان را در تصمیمات خود دخالت دهد تا از طریق این عمل، سرمشق بزرگی به پیروان خود بدهد و روح دموکراسی و حق طلبی و واقعبینی را در یاران خود پدید آورد. آیا پیامبر در این مشورتها سودی میبرد یا نه؟، آیا از افکار آنها بهرهمند میشد یا نه؟ پاسخ این سؤال را دانشمندان و استوانههای علم کلام گفتهاند و