وحی] به او تعلیم کرده است، این معلّم قدرتمند که در افق بالا قد برافراشت [و برای او نمایان گردید] سپس نزدیک شد و در میان زمین و آسمان آویزان گردید و به قدری نزدیک شد که به اندازه دو میدان تیر یا دو سر کمان یا از آن هم کمتر و نزدیکتر، این معلم به بنده او [خدا] وحی کرد آنچه باید برساند [1]، دل آنچه را دید دروغ ندید، آیا با او به مجادله برمیخیزید، او یک بار دیگر او [فرشته وحی] را نیز دیده است، نزد «سدرة المنتهی» نزد او است «جنة الماوی» هنگامی که سدره را پوشانید، دیده منحرف نگردید و از قوانین رؤیت طغیان نکرد او از آیات بزرگ خداوند دید آنچه را دید. قرآن در این آیات نظریه وحی نفسی را و اینکه قرآن زاییده تخیل او است، به سختی محکوم میکند و طرفداران این نظریه را افراد مجادلهگر میخواند و میرساند که نه دلش اشتباه کرده است و نه دیدهاش و در هر دو نقطه، رؤیت به معنای واقعی انجام گرفته است. چنان که میفرماید: 1. ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی؛ دل آنچه دیده است، دروغ ندیده و اشتباه نکرده است. 2. ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی؛ دیده منحرف نگردیده و از اصول ابصار طغیان نکرده است و همگی صد در صد حقیقی و واقعی بوده است، نه رؤیایی و خیالی. بنابراین، وحی نفسی و یا القای شعور باطنی و ... اصطلاح جدیدی است؛ روی یک اندیشه جاهلی که در میان اعراب، درباره وحی وجود داشته است.
وحی نفسی، پوششی است بر جنون
عرب جاهلی در عین اینکه وحی الهی را به صورتهای دیگر نیز توجیه میکرد و
[1]. ترجمه آیات پیشین به صورتی که در اینجا انجام میگیرد نتیجه دقتی است که در الفاظ و ضمایر آیات انجام گرفته است. بنابراین مقصود از «شدید القوی» فرشته وحی است و تمام ضمایر در «فاستوی و هو بالافق الأعلی» الخ به فرشته برمیگردد. هم چنان که ضمیر فاعل در «أوحی» نیز به او برمیگردد، و ضمیر «عبده» راجع به خدا است. برخی از مفسران در تفسیر این بخش از آیات دچار اشتباه شده و مطالب دور از حقیقت عرضه کردهاند و گاهی نتیجه گرفتهاند که پیامبر، خدا را دید. در صورتی که با توجه به ضمایر «اوحی»، «عبده»، مفاد آیه بسیار روشن است.