responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درسنامه علوم قرآنى نویسنده : حسین جوان آراسته    جلد : 1  صفحه : 7

فصل چهارم : جمع آورى خلیفه سوم

الف) انگیزه یكى كردن مصاحف

دانستیم كه پس از رحلت پیامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله ، جمع آورى قرآن به صورت رسمى به دستور خلیفه اول و به همت زیدبن ثابت صورت گرفت. پیش از آن، علىعليه‌السلام نیز كه از همه به قرآن آشناتر بود، مصحفى را تدوین نمود. بزرگانى از صحابه نیز به جمع «مصحف» همت گماردند و آنان كه از موقعیت ممتازى برخوردار بودند، مصاحفشان به سرعت مورد توجه مسلمانان قرارگرفت. بدین ترتیب، مردم هر منطقه، مصحفى را كه یكى از صحابه سامان داده بود، قرائت مى كردند. گسترش فتوحات اسلامى در دهه دوم و سوم هجرى و گرایش روز افزون به اسلام و علاقه زایدالوصفى كه به كتاب دینشان (قرآن) داشتند، سبب شد تا آنها كه سواد كتابت و نگارش داشتند، به اندازه توان و امكانات خویش، به كتابت قرآن همت كرده از مصحف هاى معروف و موجود در هر منطقه، استنساخ نمایند. گرچه مردم شهرهایى مثل كوفه، شام و بصره به ترتیب از مصاحف عبدالله بن مسعود و ابىّ بن كعب و ابو موسى اشعرى پیروى مى نمودند، اما در همین شهرها نیز در اثر مرور زمان و نیاز به حفظ و قرائت قرآن، مصاحف فراوانى استنساخ گردید.

خط و كتابت در مراحل اولیه خود بسیار ابتدایى و ناقص بود به گونه اى كه خواندن قرآن از روى «مصحف» بدون اعتماد به حافظه امرى غیرممكن مى نمود. چنان كه در فصل پنجم همین بخش خواهیم دید، خط از هرگونه نقطه، اعراب و علایم مشخّصه، خالى بود. آن چه در زمان ابوبكر انجام شد، گرچه گامى مهمّ در راه حفظ و صیانت از قرآن به شمار مى آمد، اما ظهور و بروز اختلاف قرائت ها در میان مسلمانان اجتناب ناپذیر بود و هرچه زمان بیشتر سپرى مى گردید، دامنه اختلافات نیز گسترده تر مى شد.

در منابع تاریخى مواردى متعدد از وقوع اختلاف میان مسلمانان در قرائت قرآن، گزارش شده و گفته اند كه این اختلافات سبب گردید تا براى حلّ آن، بعضى به چاره جویى بپردازند.

بخارى در صحیح خود از انس بن مالك روایتى نقل كرده است كه مورد استناد و توجه تاریخ قرآن نویسان قرار گرفته است.

انس مى گوید: حُذَیفه[۱] كه در جنگ ارمینیه (ارمنستان) و آذربایجان به همراه سپاهیان شامى و عراقى شركت داشت، در گیرودار جنگ، اختلاف سپاه اسلام در قرائت قرآن را مشاهده نمود و سخت به وحشت افتاد. وقتى نزد عثمان برگشت به او چنین گفت: اى امیرمؤمنان! امت اسلام را قبل از آن كه در كتاب دینى خود مانند یهود و نصارا اختلاف نمایند، دریاب...[۲]

براساس نقلى دیگر، حُذَیفه در بازگشت از جنگ، سعید بن عاص را در آذربایجان دید و به او گفت: در این جنگ چیزى از مردم مشاهده كردم كه اگر به حال خود رها شوند، در قرآن اختلاف خواهند نمود و در نتیجه به قرآن هرگز عمل نخواهند كرد. سعید پرسید: چطور؟ وى پاسخ داد: مردم «حمص» را دیدم كه ادعا مى كردند چون قرائت را از مقداد گرفته اند، قرائت آنها از بقیه بهتر است. دمشقیان هم قرائت خود را برتر مى دانستند. كوفیان نیز همین ادعا را داشتند و مى گفتند: ما قرآن را از «ابن مسعود» آموخته ایم. بصریان مى گفتند: ما از ابوموسى فرا گرفته ایم و مصحف او را لباب القلوب مى نامیدند. وقتى حذیفه و سعید بن عاص به كوفه رسیدند،[۳] حذیفه مردم را آگاه كرد. صحابه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در كوفه و بسیارى از تابعان با او موافقت نمودند. اما پیروان ابن مسعود كه در كوفه به قرائت او قرآن مى خواندند به مخالفت برخاستند. حذیفه، غضبناك به مدینه نزد عثمان آمد وآن چه را دیده بود به او خبر داد و با جملاتى تند و پرحرارت چنین گفت: «من آشكارا هشدار مى دهم! امت اسلام را دریابید»[۴]

این چنین بود كه زمینه هاى اقدام عثمان براى یكى كردن (توحید) مصاحف به وجودآمد.

ب) تشكیل گروه توحید مصاحف

پیشنهاد مبتكرانه یكى كردن قراءات مصاحف، از سوى حذیفه بود. بنا به نقلى كه گذشت او حتى قبل از آمدن به مدینه، نیت خویش را در كوفه با صحابه پیامبر در میان گذاشته بود و همگى جز «ابن مسعود» آن را تأیید نموده بودند. عثمان نیز بر ضرورت چنین اقدامى واقف گشته بود. اما این كار براى او سهل و آسان نبود؛ زیرا لازمه آن جمع آورى تمام مصحف ها از جمله مصاحف بزرگان صحابه بود. از این رو عثمان، صحابه را به مشورت فراخواند و آنان همگى بر ضرورت چنین كارى - با همه دشوارى هاى آن - نظر مثبت دادند.

پس از آن كه عثمان تصمیم نهایى را گرفت، اولین اقدام او این بود كه نماینده اى به سوى «حفصه» (دختر عمر و همسر پیامبر) فرستاد و به او پیغام داد تا مصحف رسمى خلیفه اول را كه در خانه اش بود براى استنساخ مصاحف به امانت در اختیار او گذارد و اطمینان داد كه پس از انجام كار، «مصحف» را به وى بازخواهد گرداند.[۵]

عثمان كمیته اى مركب از چهار نفر تشكیل داد كه عبارت بودند از: زید بن ثابت، عبدالله بن زبیر، سعید بن عاص و عبد الرحمن بن حارث[۶] ، و به آنان دستور داد كه چون قرآن به زبان قریش نازل شده است، اگر با زید بن ثابت (غیرقرشى) اختلاف پیدا نمودند قرآن را به زبان قریش بنویسند.[۷]

از برخى منابع دیگر به دست مى آید كه این چهار نفر، هسته اولیه كمیته یكى كردن قرائت ها و توحید مصاحف بودند، سپس چند تن دیگر به آنان پیوستند.

محمدبن سیرین تأیید مى كند كه عثمان دوازده نفر از قریش و انصار را براى این كار گردآورد و آنها مصاحف متعددى نوشتند. اسامى دوازده نفر را دقیقاً به دست نداده اند. اما بررسى روایات این اسامى را به دست مى دهد: زید بن ثابت، سعید بن عاص، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن حارث (اعضاى اولیه) ، ابىّ بن كعب، مالك بن ابى عامر، كثیر بن افلح، انس بن مالك، عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمرو.[۸]

ج) چگونگى و مراحل انجام كار

گروه توحید مصاحف در سال ۲۵ هجرى تشكیل گردید.[۹]

نخستین اقدامى كه از سوى گروه و به دستور عثمان انجام گرفت، جمع آورى تمام نوشته هاىِ قرآنى از اطراف و اكناف كشور پهناور اسلامى آن روز بود. عثمان از حفصه دختر عمر نیز خواست تا مصحف جمع شده در زمان ابوبكر را كه پس از وى به خلیفه دوم و پس از او به دخترش رسیده بود و در خانه او نگهدارى مى شد، در اختیار گروه «توحید مصاحف» بگذارد. حفصه حاضر نبود آن را به آسانى تحویل دهد و به همین جهت عثمان سوگند خورد به صورت امانتى تحویل گرفته و پس از اتمام كار، آن را به وى برگرداند. از منابع برمى آید كه این مصحف یكى از مصاحفى بوده كه مورد استناد و مراجعه گروه توحید مصاحف قرار گرفته است.

در این مرحله، قرآن ها پس از جمع آورى و ارسال به مدینه به دستور خلیفه سوم سوزانده و یا در آب جوش انداخته مى شدند[۱۰] و به همین جهت عثمان را «حرّاق المصاحف» نامیده اند. بسیارى او را گرچه در اصل اقدام «توحید مصاحف» ستوده اند، ولى در زمینه سوزاندن قرآن ها شدیداً نكوهش نموده اند.

یكى دیگر از مصحف هاى مورد استناد، مصحف ابىّ بن كعب بوده است. ابىّ، خود جزو هشت نفرى بود كه به گروه اول (چهار نفر) پیوست، و حتى به عقیده بعضى ریاست گروه دوازده نفره با وى بود. ابوالعالیه در حدیثى گفته است: «آنها قرآن را از مصحف «اُبىّ» جمع نمودند. مردانى مى نوشتند و ابىّ به آنها املا مى كرد».[۱۱] گرچه مصحف ابوبكر و مصحف ابىّ نقش مهمّى را در تدوین ایفا مى كردند، ولى گروه از بررسى سایر نوشته هاى قرآنى نیز غافل نبود.

ابوقلابه به نقل از انس بن مالك مى گوید: گروه اگر در مورد آیه اى اختلاف مى كردند، مى گفتند: این آیه را رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به فلان شخص تعلیم داده است؛ پس كسى به سوى او فرستاده مى شد؛ در حالى كه در سه فرسخى مدینه قرار داشت و به او گفته مى شد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فلان آیه را چگونه به تو تعلیم داده است؟ او پاسخ مى داد و كاتبان گروه كه جاى آیه را خالى گذاشته بودند، آن را مى نوشتند.[۱۲]

پس از مرحله جمع آورى همه قرآن ها و سوزاندن آنها و مرحله كتابت و نگارش قرآن با یك قرائت، قدم بعدى، مقابله نسخه هاى قرآن هاى نوشته شده بود؛ تا از یكپارچگى و وحدت قرائت آنها اطمینان به عمل آید.[۱۳] البته مى دانیم كه خط در مرحله ابتدایى خود بود؛ حروف معجمه از غیر معجمه تشخیص داده نمى شدند؛ نوشتن «الف» در وسط كلمه مرسوم نبود؛ كلمات اعراب نداشتند و به همین جهت با این كه گروه دقت خود را نمودند، اما در رسیدن به هدفى كه داشتند چندان توفیق نیافتند، و بعدها، دوباره میان قرائت هاى قرآن اختلاف به وجود آمد.

آخرین مرحله، ارسال مصاحف استنساخ شده به مناطق و مراكز مهمّ آن بود. با ارسال این مصاحف كه با هر كدام، یك قارى نیز از سوى خلیفه اعزام مى گشت تا قرآن را بر مردم قرائت كند، همه مردم موظف بودند از این پس تنها مطابق قرائت مصحف ارسالى، قرآن را قرائت نمایند.[۱۴]

د) تعداد مصاحف عثمانى

در این مورد اقوال متعددى وجود دارد. ابو عمرو دانى در كتاب المقنع مى گوید:

بیشتر دانشمندان عقیده دارند كه عثمان مصاحف را در چهار نسخه نوشت و هر یك را به منطقه اى فرستاد؛ كوفه، بصره و شام و یك مصحف را نزد خود نگه داشت. بعضى گفته اند مصاحف، هفت نسخه بوده و علاوه بر مراكز پیش گفته، به مكه و یمن و بحرین نیز فرستاده شده است. ولى قول اول صحیح تر است و امامان علوم قرآنى بر آن اعتماد دارند.[۱۵]

سیوطى مى گوید:

مشهور آن است كه مصاحف عثمانى، پنج مصحف بوده است. ابن ابى داود از ابوحاتم سجستانى نقل مى كند كه: هفت مصحف نوشته و به مكه، شام، یمن، بحرین، بصره و كوفه فرستاده شد و یك نسخه را عثمان در مدینه نزد خود نگه داشت.[۱۶]

یعقوبى در تاریخ خود تعداد مصاحف عثمانى را نُه مصحف ذكر كرده كه مصر و الجزیره نیز به بلاد قبلى اضافه شده اند.[۱۷]

دكتر رامیار در بررسى خود پس از نقل اقوال متعدد نتیجه مى گیرد كه سه مركز مهمّ اسلامى و نظامى در عصر عثمان، شام، كوفه و بصره بود، این شهرها به اضافه دوشهر مكه و مدینه كه از موقعیت ویژه اى برخوردار بودند، داراى مصاحف عثمانى بودند. همین مراكز بودند كه بعدها قرائت هاى اصلى از آن جا سرچشمه گرفت. توزیع قرائت هاى ده گانه[۱۸] در شهرها نیز همین مطلب را تأیید مى كند: در مدینه: نافع و ابوجعفر؛ در مكه: ابن كثیر؛ در بصره: ابو عمرو بن علاء و یعقوب؛ در شام: ابن عامر؛ در كوفه: عاصم، حمزه، كسائى و خلف. بنابراین به این نتیجه مى رسیم كه مصاحف فرستاده شده به اطراف، پنج نسخه بوده است.[۱۹]

از مجموع این اقوال به دست مى آید كه مصاحف به نقاطى كه داراى مركزیت بوده اند، فرستاده شده است. عثمان با هر مصحف، یك قارى اعزام نمود تا همه به قرائت او قرآن را بخوانند و در اختلافات به او رجوع نمایند. مردم هر منطقه از قرآن و مصحف رسمى استنساخ مى كردند و مرجع نهایى در مصاحف استنساخ شده نیز، همان مصحف موجود در منطقه خودشان بود.

اگر میان مصاحف ارسالى به نواحى مختلف، اختلافى به وجود مى آمد، مرجع، مصحف «امام» بود كه در مدینه، مركز خلافت قرار داشت. به مصاحف دیگر نیز «امام» اطلاق شده است؛ از آن رو كه هر یك در منطقه خویش مرجع سایر مصاحف استنساخ شده بوده اند.

ه) خصوصیات مصاحف عثمانى

۱. مصاحف عثمانى از نظر ترتیب سوره ها به همان شكل مصاحف صحابه تنظیم گشتند؛ یعنى دسته بندى كلى سوره ها نظیر سوره هاى طُوَل، مئون، مثانى، ممتحنات و مفصّلات در این مصاحف نیز رعایت گردید. تفاوت مهم در تنظیم این سوره ها در قرار دادن دو سوره انفال و توبه بود: در مصحف عثمانى این دو سوره به عنوان یك سوره در كنار هم قرار داده شد و به عنوان هفتمین سوره و در دسته سبع طُوَل قرار گرفت. این كار در هیچ یك از مصاحف گذشته، سابقه نداشت.

۲. مصاحف عثمانى داراى رسم الخط ابتدایى و از هرگونه نقطه، اعراب و علایم مشخّصه، خالى بوده است. همین امر، یكى از علت هاى اساسى بروز اختلاف قرائت ها پس از توحید مصاحف بود كه در بخش پنجم كتاب حاضر، به تفصیل از آن سخن خواهیم گفت.

این مصاحف متأسفانه در فراز و نشیب زمان و بستر حوادث، از بین رفته اند و امروزه اثرى از آنها در دست نیست.

و) توقیفى بودن یا نبودن ترتیب سوره ها

طرح این سؤال در این جا، فقط مربوط به جمع آورى سوم قرآن، كه توحید مصاحف باشد نیست، بلكه در جمع دوم (جمع خلیفه اول) نیز مطرح است. همان گونه كه گفتیم در توحید مصاحف ترتیب سوره ها تقریباً به همان شكل ترتیب مصاحف صحابه و مصحف جمع آورى شده در زمان خلیفه اول صورت گرفت. امّاهمواره این سؤال مطرح بوده است كه آیا این تنظیم و ترتیب (چه در جمع دوم و چه در جمع سوم) توقیفى بوده است؟ یعنى به همان ترتیبى انجام گرفته كه پیامبر دستور داده است؟ یا این كه توقیفى نبوده، بلكه اجتهادى صورت گرفته است؟

پاسخ به این سؤال از مباحثى كه در زمینه جمع آورى قرآن داشتیم تقریباً روشن است. اما عدّه اى معتقد به توقیفى بودن ترتیب سوره ها هستند. ابوجعفر نحّاس مى گوید: «تألیف سوره ها به همین ترتیب كنونى، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به ما رسیده است. » واثلة بن اسقع از پیامبر نقل كرده كه: اُعطیتُ مكانَ التوراة، السّبع الطُّوَل و اُعْطیتُ مكانَ الزَّبوُرِ، المئین و اُعطیتُ مكانَ الانجیل، المثانى و فُضِّلْتُ بالمُفَصَّل. این حدیث دلالت دارد كه ترتیب سوره ها از همان زمان رسول خدا گرفته شده است.[۲۰]

ولى همه دلایل و شواهد خلاف این نظریه را اثبات مى كند. سیوطى مى گوید: «مجموع علما عقیده بر اجتهادى بودن دارند. »[۲۱]

علامه طباطبائى در المیزان مى فرماید:

ترتیب سوره ها در جمع زمان ابوبكر و جمع زمان عثمان، قطعاً با اجتهاد صحابه صورت گرفته است و یك دلیل آن است كه عثمان انفال و براءة را بین اعراف و یونس قرار داد. دلیل دیگر مخالفت ترتیب مصاحف صحابه با مصحف ابوبكر و عثمان است.[۲۲]

بهترین و محكم ترین دلیل بر عدم توقیفى بودن ترتیب سوره ها، ترتیب مصحف علىعليه‌السلام است كه بر خلاف سایر مصاحف، به ترتیب نزول، تنظیم گشته بود.

ز) نظر ائمهعليه‌السلام در برابر جمع دوم و سوم

براى ما شیعیان و پیروان اهل بیت، دانستن موضع پیشوایان دینى در مورد آن چه در دهه دوم، سوم و چهارم هجرى در زمینه جمع آورى قرآن از سوى دو خلیفه، یعنى ابوبكر و عثمان رخ داده است، مهم و سرنوشت ساز است. بنابراین آخرین سؤال در این فصل این است كه بدانیم آیا موضع امامان ما، موضعى مثبت بوده است یامنفى؟

علىعليه‌السلام با این كه خودش پیش از آن، قرآن مجید را به ترتیب نزول، جمع آورى كرده و به جماعت نشان داده و مورد پذیرش واقع نشده بود و در هیچ یك از جمع اول (جمع دوم در زمان ابوبكر است) و جمع دوم (جمع سوم در زمان عثمان است) (۲۳) او را شركت نداده بودند، با این حال هیچ گونه مخالفت و مقاومتى از خود نشان نداد و مصحف دایر را پذیرفت و تا زنده بود حتى در زمان خلافت خود دم از خلاف نزد. هم چنین ائمه و اهل بیت، كه جانشینان و فرزندان آن حضرتند، هرگز در اعتبار قرآن مجید، حتى به خواصّ خود حرفى نزده اند، بلكه پیوسته در بیانات خود، استناد به آن جسته و شیعیان خود را امر كرده اند كه از قرائت مردم پیروى كنند و به جرأت مى توان گفت كه سكوت علىعليه‌السلام با این كه مصحف معمولى با مصحف او در ترتیب اختلاف داشت از این جهت بوده كه در مذاق اهل بیت، تفسیر قرآن به قرآن معتبر است و در این روش، ترتیب سوره ها و آیات مكّى و مدنى نسبت به مقاصد عالیه قرآن تأثیرى ندارد و در تفسیر هر آیه مجموع آیات قرآنى باید در نظر گرفته شود...[۲۴]

در روایتى، طلحه از علىعليه‌السلام مى خواهد كه مصحفى را كه قبلاً جمع آورى و به مردم عرضه نموده بود پس از كار عثمان نیز به مردم عرضه نماید. حضرت از پاسخ امتناع مى ورزد. طلحه اصرار مى كند كه أَلا تُظْهِرهُ للناس؟ آیا آن مصحف را براى مردم آشكار نمى كنى؟ حضرت پاسخ مى دهد: اى طلحه، عمداً از پاسخ به تو امتناع نمودم. به من راجع به آن چه عمر و عثمان نوشته اند خبر بده، آیا تمام آن قرآن است یا غیرقرآن نیز در آن وجود دارد؟ طلحه پاسخ داد: خیر، همه اش قرآن است. حضرت فرمود: اگر آن چه را در آن است اخذ نمودید از آتش رهایى یافته و به بهشت وارد گشته اید؛ زیرا در این قرآن حجّت و دلیل ما، بیان حقّ ما و وجوب اطاعت ماست.[۲۵]

آن چه در این زمینه گفتیم براى كشف حقیقت كافى است و دیگر حتى نیازى به آن چه اهل سنت نقل كرده اند نیست.[۲۶]

گزیده مطالب

۱. پس از گذشت حدود سیزده سال از جمع آورى قرآن به دست خلیفه اول، بار دیگر قرآن جمع آورى گردید. انگیزه این اقدام، بروز اختلاف قرائت هاى زیاد در میان مسلمانان بود.

۲. پیشنهاد یكى كردن قرائت ها از سوى «حذیفة بن یمان» به خلیفه سوم داده شد و پس از مشورت با صحابه پیامبر همگى جز ابن مسعود آن را تأیید نمودند.

۳. علّت مخالفت عبدالله بن مسعود با عثمان، انتخاب افرادى بود كه مسؤولیت تدوین مصاحف عثمانى را بر عهده مى گرفتند.

۴. اعضاى اوّلیه گروه توحید مصاحف عبارت بودند از: زید بن ثابت (انصارى) ، عبدالله بن زبیر، سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حارث. این چهار تن همگى روابط صمیمانه و خویشاوندى با دستگاه خلافت داشتند.

۵. مراحل كار گروه توحید مصاحف عبارت بود از: الف) جمع آورى قرآن ها از تمام مراكز و سوزاندن آنها. ب) اعتماد بر مصحف ابوبكر - كه نزد حفصه دختر عمر بود - و مصحف ابىّ بن كعب و نیز كتابت آیات براساس قرائتى كه پیامبر به افراد تعلیم داده بود. ج) مقابله نسخه هاى نوشته شده با یكدیگر به جهت اطمینان از وحدت و صحت كتابت. د) ارسال مصاحف به چند نقطه مهم و الزام مسلمانان به پیروى از قرائت مصحف منطقه خویش.

۶. تعداد مصاحف عثمانى به احتمال قوى، پنج مصحف بوده اند كه به شهرهاى شام، كوفه، بصره و مكه ارسال شده و یك مصحف نیز در مدینه، مركز خلافت نگهدارى مى شده است.

۷. عثمان به شهرهاى پیش گفته با هر مصحف یك قارى اعزام نمود.

۸. مصاحف عثمانى در دسته بندى سوره ها، شبیه مصاحف گذشته بود. این مصاحف از هرگونه نقطه، اعراب و علایم مشخّصه خالى بوده است.

۹. نگاهى بر تاریخ قرآن و نحوه گردآورى آن ثابت مى كند كه ترتیب سوره ها، توقیفى نیست.

۱۰. موضع امامان شیعه در برابر جمع آورى قرآن به دست خلفا، مثبت بوده و هیچ گونه مخالفتى ابراز نشده است.

فصل پنجم : اعراب و اعجام قرآن

الف) خط قرآن

شاید مناسب بود در فصل اول این بخش، كه از نگارش، كتابت و كاتبان قرآن بحث مى كردیم، راجع به خط «قرآن» نیز سخن مى گفتیم؛ اما به جهت پیوستگى این بحث و ارتباطى كه با رسم الخط عثمانى دارد و آن چه پس از توحید مصاحف به صورت تحوّل و تطوّرى در خط قرآن پدیدار گشت، و به اعراب و اعجام در خط قرآن انجامید، بحث از خط قرآن را در این فصل قرار دادیم. پیدایش خط و سیر تحول آن خود تاریخ مفصّلى دارد.

در نظر خاورشناسان، خط عربى بر دو قسم است: خط كوفى كه مأخوذ از نوعى خط سریانى است كه به خط «اسطرنجیلى» معروف است، و خط حجازى یا خط نسخ كه از خط نبطى گرفته شده است.

خط كوفى، شاخه اى از خط اسطرنجیلى است كه پس از بناى شهر كوفه و پختگى این خط در آن جا به خط كوفى معروف گردید. این خط را مسلمانان معمولاً براى نگارش قرآن و بعدها روى محراب ها و بالاى درِ مساجد و پیرامون ابنیه مهم و كتیبه هاى قرآن و عناوین سوره در مصحف هاى بزرگ مورد استفاده قرار مى دادند.[۲۷]

سپس نگارش قرآن با خط نسخ و انواع خطوط مشتق از آن معمول شد. شاید از آن جهت كه خط نسخ در اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم، خط كوفى را در نگارش قرآن و جز آن، منسوخ ساخت، به خط نسخ معروف گردید.[۲۸]

ب) حركت گذارى و نقطه گذارى قرآن (اعراب و اعجام)

در مباحث مربوط به گردآورى قرآن گفتیم كه خط قرآن، هیچ گونه علامتى نداشت. علت آن عدم وجود این علایم در دو خط سریانى و نبطى بود كه خط كوفى و نسخ، از آن دو منشعب شده بودند. همین امر باعث بروز اختلاف قرائت ها در میان مسلمانان گردید. به عنوان مثال كلمه اى مثل «تتلوا» ممكن بود به صورت هاى مختلف نظیر «یتْلُوا»، «تَتْلوا» و «نَبْلوا» خوانده شود. عرب با ذوق فطرى خود و با اتكا به حافظه قوى، نخست آیات قرآن را - گرچه علایمى نداشتند - به طور صحیح قرائت مى نمود؛ امّا بعدها كه فتوحات، قلمرو حكومت اسلامى را گسترش داد و قدرت اسلام به دو امپراتورى ایران و روم كشیده شد و بسیارى از غیرعرب زبانان به اسلام رو آوردند، زبان عربى در اثر اختلاط با زبان هاى دیگر خلوص و فصاحت خویش را از دست داد. عرب دیگر عرب بادیه نبود كه در تكلّم زبان خویش نیازى به تعلیم و تعلّم قواعد ادبى نداشته باشد و به صورت فطرى و خودجوش صحیح بخواند، بنویسد و سخن بگوید. اختلاط عرب ها با دیگران آهسته آهسته تأثیر منفى خود را بر روى زبان فصیح گذارد؛ به گونه اى كه آنان گاه در سخن گفتن و یا كتابت دچار اشتباه مى گردیدند؛ زیرا دیگر، قریحه و ذوق خالص عربى، كه آنها را از هرگونه حركت و اعرابى بى نیاز مى ساخت، وجود نداشت. همین امر باعث شد در قرائت قرآن نیز كه براساس «رسم عثمانى»[۲۹] بود، اشتباهاتى رخ دهد.

اصولاً هیچ زبانى به اندازه زبان عربى از تغییر در حركات كلمات و نیز عدم رعایت علایم و نشانه ها، دچار مشكل نمى گردد، چرا كه «اِعراب» در تفهیم مقصود الفاظ و عبارات، در این زبان از اهمیت ویژه اى برخوردار است.

اعراب گذارى

عموماً این اقدام را براى اوّلین بار به «ابوالاسود دوئلى»[۳۰] نسبت داده اند.

ماجراى اعراب گذارى قرآن توسط ابوالاسود، روایتى جالب توجه دارد.

«زیاد بن سمیه» والى بصره و حومه آن (۵۳-۵۰ق.) بود. عتبى مى گوید: معاویه خلیفه اموى، نامه اى به زیاد نوشت و عبیدالله فرزند زیاد را خواست كه نزد او به شام برود. چون عبیدالله نزد او رسید، معاویه دید كه بسیار بد حرف مى زند و در سخن او «لحن» دیده مى شود. معاویه وى را نزد پدرش برگرداند و در نامه اى، زیاد را از كوتاهى در تربیت فرزند سرزنش كرد. زیاد به فكر آموزش فرزند افتاد. ابوالاسود را خواست و تباهى و فسادى را كه در زبان عرب راه یافته بود، با وى در میان نهاد و از او خواست كه كتاب خدا را اعراب گذارد. ابوالاسود از این كار سرپیچید. زیاد نیز دست از مقصود برنداشته مردى را دستور داد كه در سر راه او بنشیند و چون ابوالاسود نزدیك مى شود صداى خود را به قرائت قرآن بلند كند و آیه( إنّ الله بَرى ءٌ مِنَ المُشركینَ ورسولُهُ ) را به كسر لام رسوله بخواند. ابوالاسود این امر را بزرگ شمرده و گفت: خداوند عزیزتر است از این كه از رسول خود بیزارى جوید. پس همان هنگام نزد زیاد رفت و به او گفت: من تو را اجابت كرده آن چه خواستى پذیرفتم. رأیم بر آن قرار گرفت كه به «اعراب» قرآن شروع كنم. پس كاتبى نزد من فرست.

زیاد تنى چند از نویسندگان را نزد او فرستاد و او از میان ایشان یكى از عبدالقیس را برگزیده و گفت: مصحف را بگیر و رنگى كه مخالف با رنگ سیاه باشد انتخاب كن. وقتى من دو لب خود را به حرفى مى گشایم، یك نقطه در بالاى آن بگذار (فتحه) و چون لب هاى خود را فرو آوردم، یك نقطه در زیر آن قرار ده (كسره) و آن گاه كه هردو لب را به هم چسباندم، نقطه را به میان حرف بگذار (ضمّه) و علامت سكون را گویا دو نقطه قرار داده بود. سپس به آرامى شروع به خواندن كرد و نویسنده نقطه مى گذاشت. مردم این روش را پسندیدند و از وى پیروى كردند.[۳۱]

از این نقل و نقل هایى نظیر آن چنین برمى آید كه اعراب گذارىِ حركات، ابتدا با نقطه گذارى آغاز گردیده است. حتى كسانى كه این اقدام را به «یحیى بن یعمر» نسبت داده اند، آنها نیز كیفیت اعراب را با «تنقیط» و یا تعبیر «نَقْط المصاحف» نام برده اند.[۳۲]

ابو عمرو دانى مى گوید: «تنقیط» در قرآن به دو صورت انجام پذیرفته است:

۱. «نَقْط الاعجام» كه نقطه گذارى براى حروف مشتبهه بوده است.

۲. «نَقْط الاعراب» یا «نَقْط الحركات» كه عبارت از نقطه گذارى بر حروف به منظور تشخیص حركات مختلف بوده است، مثل نقطه فتحه در بالاى حرف، و نقطه كسره در زیر حرف، و نقطه ضمّه جلوى حرف.[۳۳]

اعجام قرآن

واژه «عُجمه» در لغت عرب به معناى ابهام و گنگ است و به همین جهت، عرب از لغت غیرفصیح «اعجم» تعبیر مى كند. یكى از معانى باب افعال معناى «سلب» است و به همین جهت، اعجام به معناى رفع ابهام از چیز مبهم است. دلیل این كه حروف نقطه دار را حروف «معجمه» مى نامند، همین جهت است كه حروف مشابه باهم مانند ب، ت، ث و یا د، ذ و یا ص و ض با نقطه گذارى از حالت ابهام درمى آیند. در مقابل حروف بى نقطه را «حروف مهمله» مى نامند.

گفتیم مشكل فقدان علایم اعرابى قرآن به دست ابوالاسود حل گردید و او اولین كسى بود كه «نَقْط اعراب» را پایه گذارى نمود. ولى هنوز یك مشكل مهم دیگر باقى بود و آن عدم تشخیص حروف معجمه از مهمله به خاطر عدم نشانه گذارى در رسم الخط آن روز بود. در حقیقت وقوع «لحن» در قرائت قرآن از این ناحیه به مراتب بیش از ناحیه فقدان اعراب و حركات بود. قرائت یك متن بدون حركت در مقایسه با متنى كه هیچ یك از حروف معجمه و مهمله آن داراى علامتى نباشد و نشانه گذارى در آن صورت نگرفته باشد، بسیار راحت تر است.

گرچه بعضى اصل وجود نقطه گذارى در حروف مشابه را در خط سریانى و نبطى و به تبع این دو خط، در خط عربى انكار نموده اند؛ اما نمى توان براى نقطه گذارى و اعجام، پیشینه اى قائل نبود. بعضى براساس برخى شواهد گفته اند: «نقطه گذارى حروف متشابه در خط عربى قبل از اسلام وجود داشته، ولى به تدریج كنار گذاشته شده است. »[۳۴]

اساساً چگونه مى توان باور كرد ملّتى كه داراى تمدّنى و خطى است، براى حروف مشابه و یكسان چاره اى نیندیشیده باشد؟

دانشمندان علوم قرآنى نوشته اند كه در زمان خلافت عبدالملك، حجّاج بن یوسف ثقفى، كه فرماندار عراق بود، از نویسندگان خواست كه براى حروف متشابه، نشانه هایى وضع كنند. یحیى بن یعمر عدوانى (م ۱۲۹ ق.) قاضى خراسان و نصر بن عاصم لیثى (م ۸۹ق.) كه هر دو از شاگردان ابوالاسود بودند، در ادامه كار استاد خود به اعجام و نقطه گذارى حروف متشابه قرآن دست زدند. یحیى بن یعمر نخستین كسى است كه این كار را آغاز نمود و نصر بن عاصم كار او را دنبال كرد.[۳۵]

اعراب گذارى قرآن كریم كه به دست ابوالاسود با نقطه گذارى شروع شده بود، پس از چندى توسط خلیل بن احمد فراهیدى (م ۱۷۵ق.) هر یك از فتحه و كسره و ضمه و نیز تنوین ها به نشانه هایى از حروف كوچك (-َُِ-ًٌٍ) تبدیل شدند. خلیل بن احمد فراهیدى اولین كسى بوده است كه در زمینه «نقط» كتابى را تدوین كرده است.[۳۶]

براى آن كه میان نقطه هاى «اعرابى» و نقطه هاى «اعجامى» اشتباهى رخ ندهد، نقطه هاى اعرابى با رنگ قرمز و نقطه هاى اعجامى به رنگ دیگرى نوشته مى شد.

ابوعبدالله زنجانى مى گوید:

در اندلس مردم از چهار رنگ در مصاحف استفاده مى كردند: سیاه براى نوشتن حروف، رنگ قرمز براى اعراب به روش نقط، رنگ زرد براى تعیین همزه ها و رنگ سبز براى مشخص نمودن الف هاى وصل.[۳۷]

پس از ابوالاسود، یحیى بن یعمر، نصر بن عاصم و خلیل بن احمد، روند اصلاح شیوه نگارش قرآن ادامه یافت؛ اما بیشتر مردم از ترس این كه مبادا در رسم الخط عثمانى كه به دید تقدّس و تبرّك به آن مى نگریستند، بدعتى راه یابد، در برابر اصلاحات محتاطانه برخورد مى كردند. اصولاً مراحل نشانه گذارى قرآن كریم سه مرحله متفاوت را پشت سر گذاشت:

۱. مرحله تحریم و مخالفت با هر گونه تنقیط و تشكیل (اعراب گذارى)

۲. مرحله تجویز.

۳. مرحله تشویق.[۳۸]

جالب آن است كه بدانیم همه افرادى كه این مواضع متضاد و مخالف باهم را داشته اند، انگیزه و عامل واحدى آنان را به چنین گرایش هایى واداشته است. منشأ همه این افكار، علاقه شدید و اهتمام كامل آنان به صیانت و حفاظت از نصّ قرآن بوده است. عده اى از فرط احتیاط تا آغاز قرن پنجم نیز اصرار مى ورزیدند، قرآن را از روى مصاحفى تلاوت كنند كه فاقد نقطه و نشانه هاى دیگر باشد.[۳۹]

گزیده مطالب

۱. خاورشناسان معتقدند كه خط عربى بر دو قسم است: خط كوفى كه مأخوذ از نوعى خط سریانى است كه به خط اسطرنجیلى معروف است، و خط حجازى یا نسخ كه از خط نبطى گرفته شده است.

۲. مسلمانان قرآن را تا اواخر قرن چهارم با خط كوفى مى نوشتند و سپس نگارش قرآن با خط نسخ معمول گردید.

۳. مدتى پس از توحید مصاحف، به جهت اختلاط میان عرب ها و اقوام غیرعرب، فصاحت عربى، دستخوش تغییراتى شد و به همین جهت ضرورت نشانه گذارى در مصاحف احساس گردید.

۴. اعراب گذارى قرآن با نقطه، اولین بار به دست ابوالاسود دوئلى شاگرد على بن ابى طالبعليه‌السلام صورت گرفت. انگیزه اقدام او را به صورت هاى مختلفى نقل كرده اند.

۵. تعیین حركات به دست ابوالاسود براى كلمات چنین بود: یك نقطه در بالاى حرف، علامت فتحه در زیر حرف، علامت كسره، میان حرف، علامت ضمه و دو نقطه علامت سكون.

۶. اعجام به معناى رفع ابهام از چیز مبهم است و در اصطلاح رسم الخط قرآن براى نقطه گذارى حروف به كار مى رود؛ زیرا حروف مشابه یكدیگر، با نقطه گذارى از حالت ابهام در مى آیند.

۷. در زمان خلافت عبدالملك به درخواست حجّاج بن یوسف ثقفى فرماندار عراق، یحیى بن یعمر و نصر بن عاصم اقدام به «اعجام» و نقطه گذارى حروف متشابه قرآن نمودند.

۸. كارى را كه ابوالاسود دوئلى با نقطه گذارى در اعراب و حركات شروع كرده بود، خلیل بن احمد فراهیدى در قرن دوم به صورت نشانه هایى از حروف كوچك درآورد.

پرسش

۱. كاتبان وحى را نام برده، ابزار نویسندگى در عهد پیامبر را ذكر كنید.

۲. كاتبان وحى، به چه صورت آیات را در سوره ها، ثبت مى نمودند؟

۳. نظر علامه طباطبائى را در مورد توقیفى نبودن ترتیب بعضى از آیات توضیح دهید.

۴. علىعليه‌السلام چرا اقدام به جمع آورى مصحف نمود و مصحف او چه خصوصیاتى داشت؟

۵. درباره جمع قرآن در چه امورى اتفاق نظر و در چه مسأله، اختلاف نظر وجود دارد؟

۶. سه دلیل براى جمع آورى قرآن پس از رحلت، ذكر كنید.

۷. كیفیت جمع قرآن، به دست زید بن ثابت به چه صورت بود؟

۸. ویژگى هاى مصحف ابىّ بن كعب و عبدالله بن مسعود را به اختصار ذكر كنید.

۹. در یك تقسیم بندى كلى، سوره هاى قرآن به چه دسته هایى تقسیم شده اند؟

۱۰. یكى كردن قراءات (توحید مصاحف) با چه انگیزه و هدفى، به ابتكار چه كسى، در زمان چه خلیفه اى و در چه سالى آغاز شد؟

۱۱. اعضاى گروه توحید مصاحف چه كسانى بودند؟

۱۲. چه كسى در مقابل توحید مصاحف، موضع گرفت؟ چرا؟

۱۳. مراحل كار به دست گروه توحید مصاحف را مختصراً بیان كنید.

۱۴. مصاحف عثمانى چند عدد بود و به چه مناطقى ارسال گردید؟

۱۵. آیا ترتیب سوره ها توقیفى است؟ چرا؟

۱۶. موضعگیرى امامان شیعه را در برابر جمع آورى قرآن از سوى خلفا توضیح دهید.

۱۷. اعراب و اعجام قرآن را تعریف نموده، بیان كنید چه كسانى مبتكر آن بوده اند؟

پژوهش

۱. البیان چگونه روایت جمع آورى قرآن را نقد كرده است؟ (ر. ك: البیان و التمهید، ج ۱، ص ۲۸۵)

۲. در زمینه سال انجام توحید مصاحف تحقیقى ارائه كنید.

۳. در یك بررسى تاریخى تعداد مصاحف عثمانى و سرنوشت این مصاحف را بازگو نمایید. (ر. ك: تاریخ قرآن: رامیار و حجّتى)

۴. پس از توحید مصاحف، نشانه گذارى در قرآن با اعراب و اعجام، سه دوره تحریم، تجویز و تشویق را پشت سر گذاشته است. این مسأله را تبیین كنید.

۵. به نظر شما تغییر رسم الخط عثمانى و تصحیح اشتباهات و اشكالات آن جایز است؟ یا خیر؟


[۱] حُذَیفة بن یمان: از سابقین در اسلام بود. در زمان رسول خدا، ركابدار حضرتش بود. او را صاحب سرّ رسول خدا گفته اند. در زمان عمر والى مدائن گشت. نهاوند در سال ۲۲ هجرى به دست وى فتح گردید. همان سال با آذربایجان صلح كرد كه چند سال بعد به اجرا درآمد. در زمان عثمان او مأمور آذربایجان بود. پس از عثمان با على بیعت كرد. وقتى مرد او را كنار سلمان فارسى در مدائن به خاك سپردند. (رامیار، تاریخ قرآن، ص ۴۱۲)

[۲] صحیح بخارى، كتاب فضائل القرآن، ج ۶، ص ۵۸۱؛ البرهان، ج ۱، ص ۳۳۰؛ الاتقان، ج ۱، ص ۱۸۷؛ المیزان، ج ۱۲، ص ۱۲۲.

[۳] در سال سى ام هجرت، عثمان «ولید بن عقبه» را از ولایت كوفه عزل نمود و سعید بن عاص را والى كوفه كرد. (الكامل فى التاریخ، ج ۳، ص ۱۰۵)

[۴] الكامل فى التاریخ، ج ۳، ص ۱۱۱ و ۱۱۲.

[۵] البرهان، ج ۱، ص ۳۳۰؛ الاتقان، ج ۱، ص ۱۸۷؛ صحیح بخارى، ج ۶، ص ۵۸۱؛ الكامل فى التاریخ، ج ۳، ص ۱۱۲.

[۶] براى آشنایى بیشتر با اعضاى اوّلیه ر. ك: رامیار تاریخ قرآن، ص ۴۱۷ - ۴۱۹.

اعضاى اولیه، همگى از وابستگان نزدیك خلیفه سوم بودند:

زید بن ثابت: از انصار و خزرجى بود و تنها كسى بود كه در جمع چهار نفره، قریشى نبود. یازده ساله بود كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به مدینه هجرت نمود و در وابستگى او به دستگاه خلافت و فرمانبرى او از خلیفه حرفى نیست. (او مسؤول همین كار در زمان ابوبكر بود)

در زمان پیامبر، كاتب وحى و در سقیفه بنى ساعده، سخنگوى جوان انصارى به نفع مهاجران بود. در زمان عمر به مسند قضا و فتوا تكیه زد و هر وقت عمر از شهر بیرون مى رفت، به جاى او مى نشست. در زمان عثمان مسؤول بیت المال گردید، تا روز آخر به عثمان وفادار ماند و حتى از بیعت با علىعليه‌السلام سر باز زد.

سعید بن عاص: سال هجرت در مكه به دنیا آمد. پدرش در بدر به دست علىعليه‌السلام كشته شد. یتیم بود و در كفالت عثمان بزرگ شد. عمر روزى به او گفته بود: من پدرت را نكشتم، او به دست على كشته شد. نوجوان زیرك پاسخ داده بود: اگرتو هم كشته بودى تو بر حق بودى و او بر باطل! این بود كه عمر، دختر سفیان بن عویف را به زنى به او داد و بعد هم دختر عبدالرحمن بن حارث را گرفت. در سال سى، عثمان ولایت كوفه را به او داد. (الكامل فى التاریخ، ج ۳، ص ۱۰۷) سعید در قصرش در سه میلى مدینه در زمان معاویه، درگذشت.

عبدالله بن زبیر: وى نخستین مولود مهاجران، در مدینه بود. بدمنظر و تندخوى بود. خاله اش عایشه او را بسیار دوست مى داشت. روزى به ابن عباس گفت: «چهل سال است كه من كینه شما اهل بیت را كتمان نموده ام». (التمهید، ج ۱، ص ۲۸۱)

عبدالرحمن بن حارث: هم سال سعید بود. پدرش در سال هیجده هجرى در شام درگذشت و عمر مادر او را به زنى گرفت. از هیجده سالگى در خانه عمر بزرگ شد و بدین افتخار مى كرد.

جالب این كه هر سه نفر یاد شده، قرشى و داماد عثمان بودند. عثمان، خلیفه بود كه مریم دختر خود را به عبدالرحمن داد. عثمان «امّ عمرو» را به همسرى سعید درآورد و عبدالله بن زبیر، نیز پس از عثمان بن حارث، شوهر عایشه دختر عثمان شد.

واضح است كه چنین انتخابى موضع گیرى هاى متفاوتى را در برخواهد داشت. در منابع تاریخى ظاهراً با اصل اقدام عثمان و ضرورتِ آن كسى مخالفتى نداشته است، حتى علىعليه‌السلام - چنان كه خواهد آمد- نسبت به كار عثمان نظر مثبتى داشته و آن را تأیید نموده است. اما آن چه باعث گردید برخى چون عبدالله بن مسعود به شدّت درمقابل عثمان موضع بگیرند، نحوه انتخاب اعضاى گروه بود. عبدالله بن مسعود همین امر را به صراحت اعلام نمود و گفت:

«آیا مرا كنار گذارده و در جمع قرآن و گردآورى آن، فراموش مى كنند؛ در حالى كه از زبان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله هفتاد سوره را فراگرفتم؛ در زمانى كه زید بن ثابت با كودكان بازى مى كرد؟ » (سیدمحمد باقر حجتى، تاریخ قرآن، ص ۴۴۶)

این مخالفت بدان جا كشیده شد كه عبدالله بن مسعود زیر بار تسلیم مصحف خود به مأمور عثمان، عبدالله بن عامر نرفت.

«گفته اند: وقتى عثمان سرگرم خطبه و سخنرانى بود، عبدالله بن مسعود به مسجد درآمد. عثمان گفت: اكنون جانورى سیاه بر شما درآید. ابن مسعود در پاسخ، سخنى درشت گفت. عثمان فرمان داد تا پاى عبدالله بن مسعود را كشیدند و دو دنده او شكسته شده عایشه به سخن آمد و بسیار حرف زد». (همان جا)

[۷] البرهان، ج ۱، ص ۳۳۰؛ الاتقان، ج ۱، ص ۱۸۷؛ صحیح بخارى، ج ۶، ص ۵۸۱؛ الكامل فى التاریخ، ج ۳، ص ۱۱۲.

[۸] الاتقان، ج ۱، ص ۱۸۸؛ دكتر رامیار، تاریخ قرآن، ص ۴۲۰؛ التمهید فى علوم القرآن، ج ۱، ص ۳۳۹.

[۹] در نقلى كه از كتاب الكامل فى التاریخ ابن اثیر كردیم، وى حضور حذیفه در آذربایجان و تماس او باسعیدبن عاص و حوادثى را كه اتفاق افتاده است در حوادث سال سى ام هجرى آورده است. اما محققّان باتوجه به حوادث تاریخى مربوط به فتح آذربایجان و ارمنستان و بررسى روایات مختلف در این زمینه معتقدند كه آغاز این كار را باید اواخر سال ۲۴ و اوایل سال ۲۵ هجرى به حساب آورد و پایان كار بایدقبل از سال سى ام هجرى باشد. (ر. ك: دكتر رامیار، تاریخ قرآن، ص ۴۳۳ - ۴۳۵؛ التمهید، ج ۱، ص ۳۳۳ - ۳۳۵)

[۱۰] صحیح بخارى، ج ۶، ص ۵۸۱؛ البرهان، ج ۱، ص ۳۳۰؛ الاتقان، ج ۱، ص ۱۸۷؛ قرآن در اسلام، ص ۱۹۳.

[۱۱] التمهید، ج ۱، ص ۳۴۸.

[۱۲] الاتقان، ج ۱، ص ۱۸۷ و ۱۸۸؛ المیزان، ج ۱۲، ص ۱۲۲.

[۱۳] التمهید، ج ۱، ص ۳۴۶.

[۱۴] ر. ك: صحیح بخارى، ج ۶، ص ۵۸۱، ذیل حدیث انس بن مالك.

[۱۵] البرهان فى علوم القرآن، ج ۱، ص ۳۳۴؛ قرآن در اسلام، ص ۱۹۳.

[۱۶] الاتقان، ج ۱، ص ۱۸۹.

[۱۷] موجز علوم القرآن، ص ۱۶۵؛ المیزان، ج ۱۲، ص ۱۲۲.

[۱۸] براى توضیح بیشتر ر. ك: بخش پنجم همین كتاب.

[۱۹] ر. ك: تاریخ قرآن، ص ۴۵۹ - ۴۶۴.

[۲۰] البرهان، ج ۱، ص ۳۵۶؛ الاتقان، ج ۱، ص ۱۹۷.

[۲۱] الاتقان، ج ۱، ص ۱۹۴.

[۲۲] المیزان، ج ۱۲، ص ۱۲۶.

[۲۳] علامه، جمع در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را به حساب نیاورده و به همین جهت به هر یك از جمع ابوبكر و عثمان، جمع اول و دوم، اطلاق نموده است.

[۲۴] قرآن در اسلام، ص ۱۹۵ و ۱۹۶.

[۲۵] بحار الانوار، ج ۸۹، ص ۴۲.

[۲۶] ر. ك: الاتقان، ج ۱، ص ۱۸۳، ۱۸۸ و ۱۸۹؛ البرهان، ج ۱ ص ۳۳۳؛ مناهل العرفان، ج ۱ ص ۲۵۳.

[۲۷] همان، ص ۱۶۴-۱۶۲؛ زنجانى، تاریخ القرآن، ص ۶۰-۵۳.

[۲۸] ر. ك: سیدمحمد باقر حجتى، تاریخ قرآن، ص ۲۱۲.

[۲۹] رسم عثمانى همان طریقه نگارش و كتابت قرآن در زمان عثمان است كه مصاحف چندگانه را با آن نوشتند. این رسم الخط، علاوه بر فقدان علایم مشخّصه، در بسیارى از موارد صورت مكتوب كلمه در آن حاكى از صورت ملفوظ نبود. بعدها مسلمانان همین رسم عثمانى را از آن جهت كه اصحاب پیامبر آن را نوشته اند به عنوان تبرّك و تیمّن حفظ نمودند.

[۳۰] شاعر و تابعى مشهور كه بیشتر، از او به عنوان صحابى امام علىعليه‌السلام و واضع علم نحو نام برده مى شود. مشهورترین نام و نسب او ظالم بن عمرو بن سفیان است. به جز ظالم، او را عثمان و عمرو نیز نامیده اند. وى از تیره «بنى كنانه مُضَر» بود. پس از فتوحات اسلام در ناحیه مشرق، مُضَریان، بیشتر در عراق و خاصه در بصره ساكن شدند و این با آن روایت كه گوید ابوالاسود در زمان عمر به بصره كوچید، سازگارى دارد. ابوالاسود تنها در دوران كوتاهى از خلافت امیر المؤمنین علىعليه‌السلام در حوادثى نقش داشته است. پیوند صادقانه او با امیر المؤمنین و نیز شركت در جنگ جمل و چند قطعه شعرى كه در مدح یا مرثیه امام علىعليه‌السلام و امام حسینعليه‌السلام سروده موجب آن شده است كه وى را از شیفتگان علىعليه‌السلام بدانند. نام ابوالاسود با تاریخ پیدایش نحو عربى عجین شده، چنان كه مى توان گفت او شهرت وسیع خود را بیش از هر فضیلت دیگر، به نحوپردازى خود مدیون است. در مورد تاریخ مرگ ابوالاسود، مانند غالب موارد احوال او، منابع یكسان نیستند. بیشتر مآخذ مرگ او را در ۶۹ ق. مى دانند. به زعم برخى دیگر زندگى او تا حكمرانى حجاج و خلافت عمر بن عبدالعزیز ادامه داشته است. (دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج ۵، ص ۱۷۹ - ۱۸۸)

[۳۱] ر. ك: رامیار، تاریخ قرآن، ص ۵۳۴؛ زنجانى، تاریخ القرآن، ص ۱۷۳-۱۷۱؛ المحكم فى نقط المصاحف، ص ۴-۳.

[۳۲] ر. ك: سجستانى، كتاب المصاحف، ص ۱۵۸.

[۳۳] المحكم فى نقط المصاحف، ص ۲۶.

[۳۴] ر. ك: زنجانى، تاریخ القرآن، ص ۱۷۴؛ سید محمد باقر حجتى، تاریخ قرآن، ص ۴۷۳.

[۳۵] زنجانى، تاریخ القرآن، ص ۱۷۵؛ سیدمحمد باقر حجتى، تاریخ قرآن، ص ۴۶۹؛ رامیار، تاریخ قرآن، ص ۵۳۵.

[۳۶] المحكم فى نقط المصاحف، ص ۹.

[۳۷] تاریخ القرآن، ص ۱۷۷.

[۳۸] ر. ك: المحكم فى نقط المصاحف، ص ۱۷-۱۰؛ سجستانى، المصاحف، ص ۱۶۱-۱۵۸.

[۳۹] سیدمحمد باقر حجّتى، تاریخ قرآن، ص ۴۸۰.

نام کتاب : درسنامه علوم قرآنى نویسنده : حسین جوان آراسته    جلد : 1  صفحه : 7
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست