اين صورت اگر عقدى واقع شود و زن عالم به اين عيب نباشد و آن عيب قبل از عقد باشد، مىتواند آن عقد را فسخ كند.
دوم: جب، و آن آن است كه آلت مرد بريده شده باشد به طورى كه نتواند به هيچ وجه جماعى انجام دهد، پس در اين صورت اگر عقدى واقع شود و بعد زن مطلع گردد مىتواند عقد را بهم بزند، اگر اين عيب قبل از عقد بوده، بلكه بعيد نيست اختيار فسخ اگر بعد از عقد هم حادث شده؛ چه قبل از نزديكى با زن يا بعد از آن.
سوم: عنن، و آن مرضى است كه مرد را عاجز مىكند از اين كه بتواند عروسى كند و دخول نمايد، پس در اين صورت زن مىتواند عقد را بهم زند ولى به شرط آن كه آن مرد از دخول به هر زنى عاجز باشد نه به زن عقدى و يا صيغه خودش و مخفى نماند كه به اين عيب زن مىتواند عقد را بهم بزند، اگر چه آن عيب بعد از ازدواج پيدا شده باشد، به شرط آن كه بعد از زناشويى يك مرتبه هم دخولى نشده باشد، حتى از عقب.
قسم سوم: آنهايى است كه مختص به زن است
و مرد مىتواند عقد را به خاطر آن عيوب فسخ كند و بهم زند و آنها شش چيزند:
اول: برص. دوم: جذام. سوم: افضا و گذشت معنى آن. چهارم: قرن و آن چيزى است كه در جلو رحم پيدا مىشود از گوشت و استخوان و غده و غير آن كه مانع از دخول بدان زن گردد، بلكه اگر مانع نباشد لكن موجب تنفر مرد هم باشد اختيار فسخ ثابت است بنا بر اظهر. پنجم: عرج و آن شلى است اگر واضح باشد اگر چه موجب زمين گير شدن نشود. ششم: عمى و آن كورى است.
مسأله 1 جنون و ديوانگى كه هر يك از زن و مرد مىتوانند به خاطر آن عقد را بهم بزنند در زن و مرد فرق مىكند، مثلا زن مىتواند به خاطر جنون عقد را فسخ كند؛ چه جنون قبل از عقد باشد، به شرط آن كه زن بر آن مطلع نباشد و