متكى به ملت. اما شما اول دولتش را درست مىكنيد، اول نخست وزيرش درست مىشود، بعد حزب درست مىشود! اين هم باز دولت حزبى است! اينها را كه روزنامهها نمىتوانند بنويسند؛ شايد بخواهند بنويسند اما غلط مىكنند بنويسند! اينها نمىتوانند كه بنويسند. حالا ما طلبهاى هستيم كارى به اينها نداريم، آنها كار دارند؛ بسم اللَّه، دوباره حاضريم
يك بساط درست مىكنند، بساط حزبى- اين بساطى است كه داريد مىبينيد. هر روز راه مىافتند به يك جايى از پول اين ملت بيچاره. آخر اين ملت گرسنه ... خدا مىداند كه من گاهى وقتها كه به فكر مىافتم كه اين آتيه ما، اين زمستانِ آتيه چه خواهد شد، خوب ناراحتم؛ ما ناراحتيم. اينها امسال ديگر آيا نان دارند، ندارند؟ امسال هم كه وضع خواربار خوب نيست؛ علوفه هم حتى ندارند. چه خواهد شد اين زمستان سياه به اين ملت فقير بدبخت؟ من نمىدانم چه خواهد شد. آيا دولتها در فكر هستند كه حالا كه زراعت اينها را زمين زدند، لا اقل از همان بازار سياهى كه درست شده، از آنجا بگيرند بياورند اينجا سير كنند اين بيچارهها را؟ يا باز اينها شكم گرسنه بخوابند و گفته بشود كه يك نفرْ ديگر نيست كه سر گرسنه به بالين بگذارد! روزى چند نفرش پيش من مىآيند- منى كه هيچكارهام.
افشاى روابط رژيم شاه با اسرائيل
اين وضع حزب ايران؛ آن وضع مجلس ايران كه همهتان بهتر از من مىدانيد يا مثل من؛ آن وضع روابط با اسرائيلشان. هر وقت كه اينها من را، يعنى هر وقت نه، يك دفعهاش را كه من را ملاقات كرد يكى از اين سران قوم، گفت اين اسرائيل تمام شد مسألهاش؛ اصلًا رفت؛ مسأله تمام شد. من نمىدانم چه قدرتى دارند اينها به خلاف واقع گفتن- همچو قدرت دارند كه من متوجه را اغفال مىكنند. گفت اسرائيل تمام شد. بعد از آنى كه اسرائيل تمام شده، الآن كه من اينجا نشستهام براى شما صحبت مىكنم، مزارع بسيار خوب ايران- بسيارىاش- در دست اسرائيل است! از ايلام به من نوشتهاند كه