تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در اين مدت كه مبتلاى به جدايى از آن نور چشم عزيز و قوّت قلبم گرديدم متذكر شما هستم و صورت زيبايت در آئينه قلبم منقوش است. عزيزم اميدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ كند. [حالِ] من با هر شدتى باشد مىگذرد ولى بحمد اللَّه تا كنون هر چه پيش آمد خوش بوده و الآن در شهر زيباى بيروت هستم؛ [2] حقيقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دريا خيلى منظره خوش دارد. صد حيف كه محبوب عزيزم همراه نيست كه اين منظره عالى به دل بچسبد
در هر حال امشب شب دوم است كه منتظر كشتى هستيم، از قرار معلوم و معروف يك كشتى فردا حركت مىكند ولى ماها كه قدرى دير رسيديم، بايد منتظر كشتى ديگر باشيم. عجالتاً تكليف معلوم نيست اميد است خداوند به عزت اجداد طاهرينم كه همه حجاج را موفق كند به اتمام عمل، از اين حيث قدرى نگران هستيم ولى از حيث مزاج بحمد اللَّه به سلامت، بلكه مزاجم بحمد اللَّه مستقيم تر و بهتر است. خيلى سفر خوبى است جاى شما خيلى خيلى خاليست. دلم براى پسرت [3] قدرى تنگ شده است. اميد است هر دو [4] به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزيز و محافظت خداى متعال باشند اگر به آقا [5]
[2] براى عزيمت با كشتى به عربستان براى انجام اعمال حج.
[3] آقاى سيد مصطفى خمينى كه در آن زمان سه ساله بوده است.
[4] اشاره به آقا مصطفى و فرزند ديگرشان كه در آن زمان هنوز به دنيا نيامده بود و چند روز پس از نگارش اين نامه در زمانى كه امام در سفر حج بودند، متولد گرديد و او را «على» نام گزاردند. وى در كودكى بر اثر بيمارى درگذشت.