غرب؛ بياييد قم، شما بگوييد ما يك اجتماع مىخواهيم در اينجا، ما مىگوييم يك اجتماع مىخواهيم در خاك فرج [1]، در دو فرسخى؛ شما نزديك، ما دور. برويد خوزستان، جاى ديگر، تا بفهمند [و] اين پشتوانه را از دست ندهند. من به شاه مملكت نصيحت مىكنم اين قوه را از دست ندهند. دو قضيه را همه ديديم؛ يك قضيه فوت آيت اللَّه بروجردى، كه ديدند. از آنها هم فوت واقع مىشود، از ما هم فوت شد. مىگويند آخوند چيزى نيست چطور آخوند چيزى نيست؟ مىگويد: من با آخوند كار ندارم [2]. آخوند با تو كار دارد. نصيحت از واجبات است؛ تركش شايد از كباير باشد. از شاه گرفته تا اين آقايان، تا آخر مملكت، همه را بايد علما نصيحت كنند.
راه جلب قلوب
راه به دست آوردن قلوب ملت اين است؛ دل مردم مسلم، با اسلام به دست مىآيد. رگ خوابشان را ما فهميديم؛ قلوب مسلمين را بايد توسط اسلام جلب كرد- إلَى اللَّه تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ [3]؛ تمام قلوب دست خداست؛ «مُقَلِّبَ الْقلُوب» خداست. به خدا متوجه شو تا دلهاى مردم به تو متوجه شود. اهل علم اين كاره است، شما هم اين طور باشيد. نمىگويم عمامه بگذار! مىگويم: آنچه را او درك كرده است، تو هم ادراك كن
ما مىگوييم دولتها بايد مردم را خوب اداره كنند كه مردم بفهمند دولت خيرخواه ملت است؛ ولى اگر ديدند اين طور نيست، مىگويند: كىْ باشد از بين برود؟ اى دولتها، اى بيچارهها! فتح مملكت كه چيزى نيست- آن را هم كه الحمد للَّه نداريد- فتحِ قلوبْ مهم است. اگر مىخواهيد بكنيد، اگر نخواستيد نكنيد؛ وَ الأمْرُ إلَيْكُم.