است» مشابه نيست و قياس باطل است، در آنجا و اينجا به نص قانون، مرد و مُسْلم بودن قيد شده و گذشته است. از اين گذشته، ما از طريق «ألْزِموُهُمْ بِما ألْزَموُا عَلَيْهِ أنْفُسَهُمْ» [1] با ايشان بحث مىكنيم، نه اينكه قانون اساسى در نظر ما تمام باشد بلكه اگر علما از طريق قانون صحبت كنند، براى اين است كه اصل دوم متمم قانون اساسى، قانون خلاف قرآن را از قانونيت انداخته است. «و الّا ما لَنا و الْقانوُنَ» [2] ماييم و قانون اسلام؛ علماى اسلامند و قرآن كريم؛ علماى اسلامند و احاديث نبوى؛ علماى اسلامند و احاديث ائمه اسلام. هر چه موافق دين و قوانين اسلام باشد ما با كمال تواضع گردن مىنهيم و هر چه مخالف دين و قرآن باشد- و لو قانون اساسى باشد، و لو الزامات بين المللى باشد- ما با آن مخالفيم.
ختم مسالمتآميز غائله به همت علما
لكن بحمد اللَّه مطلب گذشت و آقاى اسد اللَّه عَلم متنبه شدند كه مطلب را بايد خاتمه داد و بحمد اللَّه خاتمه دادند. ما هم خاتمه مطلب را تقدير مىكنيم كه بحمد اللَّه بدون يك جنگ و نزاع، بدون ريختن يك قطره خون، چنين مطلبى كه با قيام بزرگ ملتى توأم بود كه تمام عشاير حركت كنند، يك سيلى كسى نخورد. در يك قيام و جنگ موضعى و كوچك، با اينكه هزار نفر مجتمع مىشوند، گاهى چند نفر كشته مىشوند، پنجاه نفر زخمى مىدهند؛ معقول نيست در يك قيام بيست ميليونى، از دماغ كسى خون نچكد؛ دولت نمىداند اين را كى حفظ كرد، بيايند ببينند كاغذهايى كه آمده، اشخاصى كه آمدند با ما صحبت كردند، چه نوشتند و چه گفتند؛ اشخاصى با چشمهاى گريان، آمدند گفتند: «شما دستور بدهيد، همان حيات روحى را تأمين بدهيد تا ببينيد چه مىشود». گفتيم ما اهل حرفها نيستيم. اگر يك كلمه صادر شده بود، انفجار ظاهر مىشد و اين آتش را كى خاموش كرد؟ چرا نمىخواهند باور كنند؟ چرا اين پشتوانه را با هر نحوى مىخواهند بشكنند؟ چرا با تمام قوا اين قوّه بزرگ را، كه پشتيبان استقلال است،
[1] «آنان را به آنچه كه خود گردن نهادهاند، ملزم سازيد»؛ اين عبارت مفاد يكى از قواعد معتبر فقهى (قاعده الزام) است.
[2] «و گر نه ما را چه به قانون!». مقصود اين است كه ما قانونى جز قانون اسلام نمىپذيريم؛ و از قانون اساسى هم مواردى كه موافق با قانون شرع است، مورد قبول ماست.