بدان كه در شرح اين حديث شريف و معنى اعرفوا اللّه باللّه علماى اعلام، رضوان اللّه عليهم، هر يك به مناسبت مسلك علمى خود يا مشرب حكمى خويش بياناتى نمودند، و ما به طريق تلخيص بعضى از آنها را براى تبرك به كلام بزرگان ذكر مىكنيم:
اول، آن است كه جناب ثقة الاسلام، كلينى، رضوان اللّه عليه، فرمودند. و ملخّص آن اين است كه خداى تعالى ابدان و ارواح و انوار را خلق فرموده: و خود متفرد در خلق آنهاست، كسى را شركت در آن نيست، و شبيه به هيچيك از آنها نيست. پس، هر كس حق را تشبيه كند به يكى از اينها، خدا را به خدا نشناخته، و اگر تنزيه كند حق را از شباهت آنها، حق را به حق شناخته.- انتهى. [1] و غريب آن است كه حضرت صدر المتألهين، قدّس سرّه، اين كلام را از تتمه حديث دانسته و توجيهات طولانى از آن فرموده مطابق مسلك خود. [2] دوم، آنست كه شيخ صدوق، رضوان اللّه عليه، فرموده. و حاصل آن چنان است كه معنى معرفت ما خدا را به خدا، آن است كه اگر ما حق را به عقول خود بشناسيم، حق تعالى واهب آنهاست، و اگر به انبيا و حجج، عليهم السلام، بشناسيم، حق آنها را بعث فرموده و حجت قرار داده، و اگر به نفوس خود بشناسيم، خداوند خالق آنهاست. [3] سوم، آن است كه جناب صدر المتألهين اشاره به آن فرمودند. و آن آن است كه طريق معرفت حق تعالى دو نحوه است: يكى به مشاهده و صريح عرفان است، و دوم طريق تنزيه و تقديس است. و چون طريقه اول ممكن نيست، مگر براى انبيا و كمّل، از اين جهت طريق دوم را در حديث فرمودند.- انتهى [4]. و اين تفسير ايشان مبنى بر آن است كه كلام شيخ كلينى را جزو حديث شريف و تفسير حضرت صادق، عليه السلام، از كلام حضرت امير المؤمنين، عليه السلام، دانستهاند.
چهارم، آن است كه جناب محقق فيض، عليه الرحمة، تفسير فرمودند. و حاصل آن اين است كه از براى هر موجودى ماهيتى و وجودى [است]، و ماهيت اشياء عبارت از تعينات نفسيه و وجهه ذاتيه آنهاست، و وجود آنها عبارت از جهت يلى الرّبّى است كه به آن قوام ذات و ظهور آثار و حول و قوّه اشياست. پس، اگر
[1] اصول كافى، ج 1، ص 85، «كتاب التوحيد»، «باب أنه لا يعرف به»، ذيل حديث 1.