بايد چشم و گوشمان باز به فرمايشات علماى عالم آخرت، يعنى انبيا و اوليا، عليهم السلام باشد.
و ديگر آنكه بناى آن عالم بر تفضل و بسط رحمت غير متناهيه حق جلّ و علا گذاشته شده است، و تفضلات حق تعالى را حد و انتهايى نيست، و استبعاد از تفضل جواد على الاطلاق و صاحب رحمت غير متناهيه از كمل جهل و نادانى است. جميع اين نعمتهايى كه به بندگان عنايت فرموده، كه از احصاى آنها، بلكه احصاى كليات آنها، عقول عاجز و سرگردان است، بدون سابقه سؤال و استحقاق بوده، پس چه مانعى دارد كه به مجرد تفضل و بدون هيچ سابقه، اضعاف مضاعف اين ثوابها را به بندگان خود عنايت فرمايد. آيا بناى عالمى را كه به نفوذ اراده انسانى قرار داده شده و درباره آن گفته شده: فيها ما تشتهيه الأنفس و تلذّ الأعين [1] با آنكه اشتهاى انسانى حدّ محدودى و قدر مقدرى ندارد، در باره آن مىتوان اين استبعادات را كرد؟ خداى تبارك و تعالى آن عالم را به طورى مقرر فرموده و اراده انسانى را طورى قرار داده كه به مجرد اراده هر چه را بخواهد موجود كند، موجود مىكند.
اى عزيز، راجع به اين گونه ثوابها اخبار و احاديث شريفه يكى و دو تا و ده تا نيست كه انسان را مجال انكارى بماند، بلكه فوق حدّ تواتر است. جميع كتب معتبره معتمده احاديث مشحون از اين نحو احاديث است، مثل آن است كه ما به گوش خود از معصومين، عليهم السلام، شنيده باشيم. و طورى نيست كه باب تأويل را انسان مفتوح كند. پس، اين مطلبى را كه مطابق نصوص متواتره و مصادم با برهان هم نيست، بلكه با يك نحو برهان نيز موافق است، بى سبب انكار كردن از ضعف ايمان و كمال جهالت است. انسان بايد در مقابل فرموده انبياء و اوليا، عليهم السلام، تسليم باشد. هيچ چيز براى استكمال انسانى بهتر از تسليم پيش اولياى حق نيست، خصوصا در امورى كه عقل براى كشف آنها راهى ندارد، و جز از طريق وحى و رسالت براى فهم آنها راهى نيست. اگر انسان بخواهد عقل كوچك و اوهام و ظنون خود را دخالت دهد در امور غيبيه اخرويه و تعبديه شرعيه، كارش منتهى مىشود به انكار مسلمات و ضروريات، و كمكم از كم به زياد و از پايين به بالا منجر مىشود. فرضا شما در اخبار و سند آنها خدشه داشته باشيد- با آنكه مجال انكار نيست- در كتاب كريم الهى و قرآن مجيد آسمانى كه خدشه نداريد، در آنجا نيز امثال اين ثوابها مذكور است مثل قوله تعالى: لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مَنْ ألْفِ شَهْر [2]. و مثل
[1] «و هر چه را كه دلها بخواهند و چشمها را خوش آيد در آن است.» (زخرف- 71)