در حديث است كه جبرئيل كليد خزاين ارض را در حضور خاتم النبيين، صلّى اللّه عليه و آله، آورد و عرض كرد در صورت اختيار آن از مقامات اخروى شما نيز چيزى كم نشود. حضرت براى تواضع از حق تعالى قبول نفرمود و فقر را اختيار فرمود. [1] و در كافى شريف سند به حضرت صادق، عليه السلام، رساند در حديثى، قال: إنّ الكافر ليهون على اللّه حتّى لو سأله الدّنيا بما فيها أعطاه ذلك. [2] و اين از خوارى دنياست در نظر كبرياى حق. و در حديث است كه حق تعالى از وقتى كه عالم اجسام را خلق فرموده به آن نظر لطف فرموده است. [1] و ديگر از نكات شدت ابتلا مؤمنين آن است كه در اخبار به آن اشاره شده است كه از براى آنها درجاتى است كه به آنها نايل نشوند مگر با بليات و امراض و آلام [2]. و ممكن است اين درجات صورت اعراض از دنيا و اقبال به حق باشد، و ممكن است از براى خود اين بليّات صورت ملكوتى باشد كه نيل به آنها نشود مگر با ظهور در عالم ملك و ابتلاى آنها به آن. چنانچه در حديث شريف كافى سند به حضرت صادق، عليه السلام، رساند: قال إنّه ليكون للعبد منزلة عند اللّه، فما ينالها إلّا بإحدى الخصلتين: إمّا بذهاب ماله، أو ببليّة في جسده. [3] فرمود: «همانا چنين است: هر آينه مىباشد از براى بنده درجهاى پيش خدا، پس نمىرسد به آن مگر به دو خصلت: يا به رفتن مالش، يا به بليه در جسم او.» و در خبر شهادت حضرت سيد الشهداء، عليه السلام، وارد است كه حضرت رسول (ص) را در خواب ديد.
حضرت فرمود به آن مظلوم كه از براى تو درجهاى است در بهشت، نمىرسى به آن مگر به شهادت. [2] البته صورت ملكوتى شهادت در راه خدا حاصل نمىشود مگر به وقوع آن در ملك چنانكه مبرهن است در علوم عاليه، و در اخبار متواتره وارد است كه از براى هر عملى صورتى است در عالم ديگر. [3] و در كافى از حضرت صادق، عليه السلام، نقل شده است، قال: إنّ عظيم الأجر لمع عظيم البلاء، و ما أحبّ اللّه قوما إلّا ابتلاهم. [4] فرمود: «همانا بزرگى مزد هر آينه با بزرگى بلاست. و دوست ندارد خدا قومى را مگر آنكه مبتلا كند آنها را.» و احاديث به اين مضمون بسيار است.
[1] اشاره است به حديث ... و هبط مع جبرئيل ملك لم يطإ الأرض قطّ، معه مفاتيح خزائن الأرض. فقال: يا محمّد، إنّ ربّك يقرئك السّلام و يقول هذه مفاتيح خزائن الأرض، فإن شئت فكن نبيّا عبدا، و إن شئت فكن نبيّا ملكا. فأشار إليه جبرئيل (ع): أن تواضع يا محمّد. فقال: بل اكون نبيّا عبدا. ثم صعد إلى السّماء ... (و يكى از فرشتگان الهى كه هرگز به زمين فرود نيامده بود با جبرئيل به زمين آمد، و با او كليدهاى گنجهاى زمين بود، و به پيغمبر گفت: «اى محمد، پروردگارت بر تو سلام كرد و فرمود اين كليدهاى گنجهاى زمين است، اگر خواهى پيامبرى بنده باش و اگر خواهى پيامبرى داراى ملك و سلطنت باش.» پس جبرئيل اشاره كرد كه «يا محمد فروتنى كن.» پيامبر گفت: «من پيامبرى بنده خواهم بود،» فرشته به سوى آسمان رفت ...) امالى صدوق، مجلس 69، حديث 2.
[2] «كافر نزد خدا خوار و پست است بدان حد كه اگر دنيا را با هر چه در آن است از خداوند بخواهد به او مىدهد.» اصول كافى، ج 2، ص، «كتاب ايمان و كفر»، «باب شدة ابتلا المؤمن»، حديث 28.
[3] در بحار نقل مىكند. فجاءه النّبى- و هو في منامه فأخذ الحسين و ضمّه إلى صدره و جعل يقبل بين عينيه، و يقول: بأبى أنت كأنّى اراك مرملا بدمك بين عصابة من هذه الامّة يرجون شفاعتى، ما لهم عند اللّه من خلاق. يا بنىّ إنّك قادم على أبيك و أمّك و أخيك و هم مشتاقون إليك، و إنّ لك في الجنّة درجات لا تنالها إلّا بالشّهادة.
(پس پيامبر نزد وى آمد- و او در خواب بود- حسين را گرفت و بر سينه خود نهاد و ميان دو چشم او بوسه داد و فرمود.
پدرم فداى تو باد، چنان است كه مىبينم گروهى از اين امت كه به شفاعت من اميد بستهاند در خونت بغلطانند.
گروهى كه نزد خدا بهرهاى از خير ندارند. فرزندم تو بر پدر و مادر و برادرت وارد گردى در حالى كه آنها مشتاقاند به ديدار تو. بتحقيق تورا در بهشت درجاتى است كه بدان نرسى مگر به شهادت.» امام اين رؤيا را هنگام خروج از مدينه از كنار قبر پيامبر مشاهده فرموده بود. بحار الانوار، ج 44، ص 313، باب 37، حديث 1.
[4] چنانچه در حديث طولانى «معراج» از امام صادق (ع) روايت شده است كه پيغمبر (ص) فرمود: فإذا أنا بقوم بين أيديهم موائد من لحم طيّب و لحم خبيث، و هم يأكلون الخبيث و يدعون الطّيب. فسألت جبرئيل من هؤلاء.
فقال: الّذين يأكلون الحرام و يدعون الحلال من امّتك. قال: ثمّ مررت بأقوام لهم مشاخر كمساخر الإبل، يقرض اللّحم من اجسامهم و يلقى في افواههم. فقلت: من هؤلاء يا جبرئيل؟ فقال: هم الهمّازون اللّمازون.
ثمّ مررت بأقوام ترضخ وجوههم و رءوسهم بالصّخر. فقلت: من هؤلاء يا جبرئيل؟ فقال: الّذين يتركون صلاة العشاء ... (امام صادق (ع) از پيامبر (ص) نقل كرده است كه فرمود شب معراج گروهى را ديدم كه در برابر آنان سفرههايى از گوشت پاكيزه و پليد قرار داشت، و آن گروه از گوشت پليد مىخورند و گوشت پاكيزه را رها كرده بودند. از جبرئيل سؤال كردم اين گروه كيستند؟ گفت اينان گروهى از امت تو هستند كه حرام مىخورند و حلال را ترك مىكنند. سپس گروهى ديگر را ديدم كه دهانشان همانند دهان شتر بود، از تنشان گوشت مىبريد و در دهانشان مىافكند. پرسيدم اينان كيستند. گفت اينان عيبجويان سخن چيناند. پس بر گروهى گذشتم كه صورت و سرهايشان را با سنگ مىكوبيدند. سؤال كردم اينان كيستند؟ گفت اينان كسانىاند كه نماز عشاء را ترك كنند.) بحار الانوار، ج 6، ص 239، «كتاب العدل و المعاد»، «باب احوال البرزخ و القبر و عذابه و سؤاله». و همچنين علم اليقين، ج 2، ص 884، «المقصد الرابع»، باب 2.
[2] بحار الانوار، ج 78، ص 174، «كتاب الطهارة»، «باب 44»، حديث 11. و همچنين در اصول كافى، ج 2، ص 255، «كتاب ايمان و كفر»، «باب شدة الابتلاء المؤمن»، حديث 14.
[3] اصول كافى، ج 2، ص 257، «كتاب ايمان و كفر»، «باب شدة ابتلا المؤمن»، حديث 23،
[4] اصول كافى ج 2، ص 252، «كتاب ايمان و كفر»، «باب شدة ابتلا المؤمن»، حديث 3.