شرحِ جلوه
ديدهاى نيست نبيند رُخ زيباى تو را
نيست گوشى كه همىنشنود آواى تو را
هيچ دستى نشود جُز برِ خوان تو دراز
كس نجويد بجهان جُز اثر پاى تو را
رَهرو عشقم و از خِرقه و مَسند بيزار
بدو عالم ندهم روى دلآراى تو را
قامت سَروقدان را به پشيزى نخرد
آنكه در خواب ببيند قد رعناى تو را
به كجا روى نمايد كه تواش قبله نهاى
آنكه جويد بِحَرم منزل و مأواى تو را
هَمه جا منزل (محفل) عشق است كه يارَم همه جاست
كوردل آنكه نيابد بجهان جاى تو را
با كه گويم كه نديده است و نبيند بجهان
جُز خم ابرو و جُز زلف چليپاى تو را
دكّه عِلم و خِرد بَست دَرِ عشق گشود
آنكه مىداشت بسر علّت سوداى تو را
بشكنم اين قلم و پاره كُنم اين دفتر
نتوان شرح كُنم جِلوه والاى تو را