شيرين
در محفل دوستان بجز ياد تو نيست
آزاده نباشد آنكه آزاد تو نيست
شيرينلب و شيرينخط و شيرينگفتار
آن كيست كه با اين همه فرهاد تو نيست
افسوس!
افسوس كه عُمر در بطالت بگذشت
با بار گُنه بدون طاعت بگذشت
فردا كه به صحنه مُجازات روم
گويند كه هنگامِ ندامت بگذشت