گنج نهان
بر در ميكده با آه و فغان آمدهام
از دغلبازى صوفى به امان آمدهام
شيخ را گو كه در مدرسه بربند! كه من
زين همه قال و مقال تو به جان آمدهام
سر خُم باز كُن اى پير كه در درگه تو
با شعف، رقصكُنان، دستفشان آمدهام
گرهى بازنگردد مگر از غمزه يار
بر درش با تن شوريده روان آمدهام
همه جا خانه يار است كه يارم همه جاست
پس ز بُتخانه سوى كعبه چسان آمدهام
راز بگشا و گره باز و مُعمّا حل كُن!
كه از اين باديه بىتابوتوان آمدهام
تا كه از هيچ كنم كوچ بسوى همه چيز
بوالهوس در طمع گنج نهان آمدهام