آرى، خود فراموشى و ناديده انگاشتن ابعاد لا يتناهى روح آدمى و بىتوجهى نسبت به استعدادهاى بشر در پيمودن سير كمالات و فضائل اخلاقى، دردى است كه اغلب جوامع بشرى بدان مبتلا گرديدهاند و حاكميت تكنولوژى و زندگى ماشينى و همچنين سلطه مادهگرايان و دنيا پرستان بر بخشى وسيع از مناطق جهان از يكسو و ناتوانى مكاتب و انديشههاى مختلف در ارائه مسيرى روشن و تفسيرى مطمئن از انسان، بر اين سير قهقرايى و از خود بيگانگى افزودهاند. و در اين ميان تنها مناديان توحيد و انبيا و پاسداران حريم ارزشها و معنويتها بودهاند كه تربيت انسان را وجهه جهاد مستمر خويش قرار داده و همنوا با چراغ عقل و نداى فطرت جامعه انسانى را به سوى كمالات و ارزشهاى متعالى هدايت كردهاند و حقيقتا آنچه كه در تاريخ حيات بشرى از افتخارات و ارزشهاى بزرگ و تمدنهاى راستين بر جاى مانده، نتيجه همان مجاهدتهاست.
انقلاب اسلامى كه در عصر حاضر با همت يكى از مردان خدا در عين ناباورى جهانيان پديدار گشت در ماهيت خويش تنها يك جنبش سياسى و يا شورشى مردمى براى سرنگونى نظامى ستمگر نبود بلكه پيش از آن رستاخيزى فرهنگى و اخلاقى بود كه انسان درمانده معاصر را به بازيابى فطرت الهى خود فرا مىخواند. بنيانگذار جمهورى اسلامى در وصيتنامه جاويدش در باب ماهيت انقلاب عظيمى كه آغاز كرده، فرمود: «در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداكاريها و جان نثاريها و محروميتها مناسب حجم بزرگى مقصود و ارزشمندى و علوّ رتبه آن است. آنچه را كه شما ملت شريف و مجاهد براى آن بپا خاستيد و دنبال مىكنيد و براى آن جان و مال نثار كرده و مىكنيد و والاترين و بالاترين و ارزشمندترين مقصدى است و مقصودى است كه از صدر عالم در ازل و از پس اين جهان