خویلد بن عبد العزّی و وهب بن عبد مناف (1) و بعضی دیگر از بزرگان قریش بودند و در صنعا بر وی وارد شدند و از وی که در بالای قصرش آرمیده بود اجازه خواستند و این قصر را که غمدان میگفتند همان قصری است که امیّة بن أبی- صلت در باره آن گفته است: بر تو گوارا باد! تاجی مرتفع بر سر کردهای، و در بالای غمدان سرایی بنا کردهای که آنجا فرودگاه توست. حاجب به نزد سیف رفت و او را از مکانت ایشان باخبر کرد. و او اجازه داد و چون آنها وارد شدند، عبد المطّلب نزدیک رفت و اجازه سخن خواست، سیف گفت: اگر تو از کسانی هستی که در برابر پادشاهان سخن میگویند ما به تو اجازه دادیم، گوید عبد المطّلب گفت: پادشاها! خداوند تو را جایگاهی رفیع و استوار و منیع و شامخ و بزرگ ارزانی فرموده است و تو را از خاندانی قرار داده که اصلش پاک و ریشهاش شیرین و بنیانش پایدار و شاخهاش مرتفع است در گرامیترین موطن و پاکیزهترین موضع و نیکوترین معدن جای داری و از نفرین برکناری، پادشاه عرب و بهار آنانی که وفور نعمتشان به اوست. پادشاها! تو سرور عربی که از تو فرمان میبرند و ستون محکم آنانی که بدان تکیه زدهاند و