سوگند که تو در گمراهی دیرین خود هستی. (1) و سخن یعقوب آنگاه که بشیر پیراهن یوسف را بر روی یعقوب انداخت و او بینا شد و گفت: آیا به شما نگفتم که من از جانب خداوند چیزی را میدانم که شما نمیدانید، دلیلی است بر آنکه او میدانست یوسف زنده است و برای گرفتاری و آزمایش غایب شده است. (2) 3- سدیر از امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: در قائم سنّتی از یوسف است، گفتم: گویا خبر او یا غیبت او را ذکر میکنید؟ فرمود: این مردم خوک صفت منکر نیستند که برادران یوسف اسباط و اولاد پیامبران بودند، با یوسف که برادرشان بود و آنها هم برادر وی بودند تجارت کرده و داد و ستد نمودند و وی را نشناختند تا آنگاه که گفت: من یوسفم و این هم برادر من است! پس چرا منکر میشوند که خدای تعالی در روزگاری بخواهد حجّتش را از آنها پنهان کند؟ یوسف روزی پادشاه مصر بود و بین او و پدرش هجده روز فاصله بود و اگر خدای تعالی میخواست که مکان وی را به او بنمایاند میتوانست، به خدا