حالی که سخنش حقّ است (1) که میفرماید: «خداوند نیرنگ خیانتکاران را رهبری نمیکند. (به مقصد نمیرساند)» [1] و با این سخن خود، پیامبرش را تأدیب فرموده است که: «مدافع خیانتکاران مباش». [2] پس چگونه و از کجا روا باشد که آنچه دیگران را از آن نهی میکند، خود مرتکب شود، در حالی که یهودیان را به واسطه نفاقشان نکوهش کرده و فرموده است: «آیا مردم را به نیکی فرمان میدهید و خودتان را فراموش میکنید، در حالی که کتاب را میخوانید، آیا تعقّل نمیکنید؟». [3] و در این سخن خدای تعالی «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً»، دلیل استواری است، برای غیبت امام علیه السّلام، و آن دلیل این است که چون خداوند فرمود: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً»، با این لفظ معنایی را واجب ساخت و آن اینکه بایستی عقیدهمند به طاعت آن خلیفه باشند. امّا ابلیس به دنبال این سخن، عقیده نفاقی اتّخاذ کرد و آن را در دل نهان ساخت، تا آنکه به واسطه آن منافق گردید، او دل بر آن نهاد که با طاعت خلیفه حقّ مخالفت کند، و این زشتترین انواع نفاق است، زیرا آن، نفاق نهانی و قلبی است و از این رو است که شیطان، رسواترین منافقین است. [1] یوسف: 52. [2] النساء: 105. [3] البقرة: 44.