یادداشتهای استاد مطهری، ج 1، ص: 91
اندُه کار گذشته را نتوان خورد
وز غم آینده دل دژم نتوان کرد
تیغ و قلم گرچه هر دو کار گشایند
آنچه کند تیغ با قلم نتوان کرد
قامت آزاده را برای خوشایند
پیش فرومایه مرد خم نتوان کرد
بیتی از عنصری بیارم کز او
خوبتر و نغزتر رقم نتوان کرد
دانش و آزادگی و دین و مروت
این همه را بنده درم نتوان کرد
آزادی
رجوع شود به (روح القوانین) صفحه 333 ...
نشد ابرو خم از سنگینی بار قفس ما را
که این سنگین سبکتر باشد از بال مگس ما را
به رغم عدل و آزادی خلاف هرچه در عالم
به جرم راستی افکنده در زندان عسس ما را
تُنُک پرمایگان توبه فرما را ز ما برگو
گران جانیم و نتواند خریدن هیچ کس ما را
خودآزادی به دستآور که کس نفرستد این گوهر
از آن سوی بحار و ساحل رود ارس ما را
دموکراتش لقب بخشند هر خودرای و خودکامی
در این مکتب که معنی واژگون گردیده اسما را
(دموکراسیش مینامند خودرأیی و خودکامی
در این مکتب که معنی واژگون گردیده اسما را)