در باب رويکردهاي گسترهي شريعت ميتوان تيپشناسي ديگري عرضه کرد. به طور کلي ميتوان به سه رويکرد ذيل اشاره کرد:
1-2. رويکردي که معتقد است از منابع اسلام (کتاب، سنت و عقل)
ميتوان هستيشناسي، انسانشناسي و معرفتشناسي خاصي را اصطياد کرد و بر
اين مباني، نظامهاي اجتماعي اسلام را بنا نهاد. رويکرد رايج نزد متفکران
اصيل اسلامي همين رويکرد است.
2-2. رويکرد پوزيتيوستي و نئوپوزيتيويستي، که هر گونه جامعيت را از
دين نفي ميکند؛ يعني با روش تجربي افراطي و نفي به کارگيري روش عقلي و
روش درون متون ديني، نه تنها جامعيت را از دين حذف نمودند، بلکه هيچ کارکرد
مثبتي براي دين قايل نبوده، آن را ساختهي بشر معرفي کردند و حقايق
ماورايي را اسطوره خواندند؛ و خلاصه اين که، رويکرد سلبي نسبت به دين
داشتند. روشنفکران مارکسيستي در ايران و ساير کشورهاي اسلامي و غربي با
اين رويکرد همنوا بودند.
3-2. رويکرد هرمنوتيکي که با بهره گرفتن از هرمنوتيک گادامر و
تاثير پيشفرضهايي خاص در باب گسترهي شريعت فتوا ميدهد. گروهي از اين
طايفه، با رويکرد تفسيري، تنها به گرفتن پيام از متون و سنت ديني اکتفا
ميکنند و معتقدند که دين در زندگي اجتماعي پيام دارد، ولي فاقد نظامهاي
ثابت اجتماعي است. اين رويکرد از متدهاي تئوريکي در علوم انساني و طبيعي
بهره نميگيرد و فقط روش هرمنوتيکي را در دريافت پيام از دين به کار
مياندازد. اين نظريه، فلسفهي خاص خود را دارد و از هرمنوتيک فلسفي زاييده
شده است. بر اين اساس، واقعيات سياسي، اجتماعي، و اقتصادي گفتمان عقلاني
خاص خود را دارد و تنها با اين گفتمان عقلاني به سامان ميرسند و پس از
شکلگيري اين واقعيتها، ميتوان از متون ديني براي نقد آنها پيام دريافت
کرد؛ يعني پيام خداوند که به سمع يک ديندار ميرسد، ميتواند واقعيت سياسي
را نقد کند. برخي از روشنفکران معاصر ايران با استمداد از هرمنوتيک فلسفي
گادامر از اين رويکرد دفاع ميکنند.[1]