پايان حيات بشر به شمار ميرفت، به دين حاجتي نبود، همچنان که شناخت
زواياي ابديت و سعادت اخروي تنها وامدار دين و شريعت است. حال اگر وحي در
تمامي ابعاد بشر جريان يابد نقش حس و عقل در نظام معيشتي انکار ميگردد.
[1] ابطال اين دليل از مطالب گذشته روشن خواهد شد؛ زيرا اولاً، با حضور دين
در ساير ابعاد وجودي انسان، عرصه براي نقش آفريني حس و عقل تنگ نميشود و
اصولاً، انديشيدن، با انگيزهي رباني يا شيطاني شکل ميگيرد؛ بنابراين
ميتوان به انديشهي عقلاني صبغهي ديني داد و به عقلانيتِ ابزاري، اهداف
الهي و ديني بخشيد. ثانياً، به چه دليل سعادت ابدي و اخروي انسان از سعادت
دنيوي او تفکيک ميگردد؟ مگر تفکيک و جداانگاري ساحتهاي مختلف انسان
امکانپذير است؟
2-1-3-1- با بررسي يافتههاي ديني و آموزههاي شرعي در حوزههاي
مختلف توصيفي و ارزشي، اعم از معارف، اخلاقيات، تکليفيات و غيره ردپايي از
روش زندگي اجتماعي بشر و مديريت و برنامهريزي توسعهي جامعه يافت
نميشود؛ بنابراين، با نگرش درونديني نيز نميتوان ترسيم زندگي و نظام
معيشتي را به دين واگذار کرد.
مهندس بازرگان در تبيين اين دليل مينويسد:
آنچه در هيچ يک از سرفصلها يا سورهها و جاهاي ديگر ديده نميشود،
اين است که گفته شده باشد آن (قرآن) را فرستاديم تا به شما درس حکومت،
اقتصاد، مديريت و يا اصلاح امور زندگي، دنيا و اجتماع را بدهد. [2]
اين استدلال نيز ناتمام است؛ زيرا استقراي بازرگان در اين مساله
ناقص است؛ چون اگر وي به آيات مختلف قرآن در باب مسائل اقتصادي، سياسي،
اجتماعي، قضايي و جزايي مراجعه ميکرد؛ به اين داوري دست نميزد؛ علاوه بر
اين که پيش فرض غلط مرحوم بازرگان اين است که قرآن تنها منبع دين است در
حالي که روايات و سنت پيشوايان دين نيز بخش مهمي از شريعت را به عهده
دارند و آن هم بيانگر احکام اجتماعي دين است. [3]
[1] عبدالکريم سروش، «دين اقلي و اکثري»، کيان، ش 41.