پروسه و فرايند سه مرحلهاي را طي ميکنند: نخست، احساس نياز و درد خاص؛ دوم، درمان آن به وسيلهي دين؛ و سوم، درمان انحصاري دين.
دينداران تا زماني که به صدق و حقانيت ديني اذعان نداشته
باشند، به سراغ آن نميروند؛ يعني رويکرد گرايش و پذيرش انسانها به دين،
حقمدارانه و عمل گرايانه است؛ هم حقانيت آن را تشخيص ميدهند و هم رفع
نيازهاي آدمي به وسيلهي دين را درک ميکنند.
نتيجهي سخن آن که، رويکرد کساني که گرايش بشر به دين را تنها
حقمدارانه دانسته و جايگاهي براي عملگرايي قايل نشدهاند [1]، ناتمام
است؛ همچنان که رويکرد عملگرايانه، به تنهايي، و نفي مطلق حقمداري صحيح
نيست.
نقد ديگري که بر رويکرد ديني مطرح است، لازمهي اين مدعاست؛ زيرا
بر اساس اين رويکرد، دين هيچ سخني از پيش خود ندارد و همواره با انتظارات و
آموختههاي آدميان از دين، تحديد مييابد؛ يعني کلمات و الفاظ بازگوي
معاني نيستند، بلکه ذهن است که بار معنايي را بر واژگان و گزارهها تحميل
ميکند و لازمهي اين سخن اين است که باب تفاهم، علمآموزي و گفت و گو بسته
ميشود و نقد و نظر بيمعنا ميگردد. [2]
بيترديد، برداشتهاي مختلف از دين در پارهاي مواضع به انتظارات و
آموختههاي عالمان باز ميگردد؛ تاويلهاي عرفاني عارفان و برداشتهاي
فلسفي فيلسوفان و تفسيرهاي جامعهشناسان و عالمان علوم انساني، به
پيشينهها و انتظارات گوناگون آنان متکي است؛ ولي علت اين برداشتهاي
متفاوت، صامت بودن متون ديني نيست، بلکه عدول از معاني ظاهري آيات و تحميل و
تطبيق پيشفرضها بر قرآن است.
بنابراين، نظريهي شريعت صامت، که به نوعي نسبيگرايي فهم ديني
ارجاع دارد، با نظريهي شريعت ناطق و نظريهي تطبيق پيشداوريها بر آيات و
روايات بسيار متفاوت است.
چکيدهي سخن آن که از نظر نگارنده، تنها روش منطقياي که ميتواند
در تعيين گسترهي دين اسلام، روشمندانه اظهار نظر کند، روش جمع درون متون
ديني و برون متون ديني است يعني هم با روش عقلي و کارکردي و تاريخي و هم
با روش مراجعه به کتاب و سنت بايد به پرسش گسترهي دين پاسخ داد.
ر. ک: نقد و نظر، ش 6، صادق لاريجاني، «اقتراح درباره انتظار از دين».