سستي و انحطاط کشيده شده است. قرآن با جامعنگري خود، به تمام ابعاد مادي و
معنوي انسان توجه کرده و از شکوفايي و رشد متعادل همهي قواي او سخن گفته و
او را از افراط و تفريط در ارضاي نيازهاي طبيعي بر حذر داشته است، تا به
رشد متناسب سوق يابد.
مشکل عمدهي مکاتب روانشناسي اين است که انسان را تنها از
زاويهي رفتارها و واکنشهاي انعکاسي و نيازهاي مادي مورد مطالعه قرار
ميدهند، در حالي که منشا رفتار و اعمال انسان واکنشهاي دروني اوست که از
حوزهي تجربه بيرون است.
2. به نظر نگارنده، اسلام در باب تربيت به مباحث فراواني پرداخته
است، گر چه دامنهي تربيت و رشد جسماني و روحي، و مادي و معنوي انسان آن
قدر وسيع است که نميتوان ادعا کرد که اسلام به تمام نيازهاي مادي و معنوي
انسان و آباد کردن دنيا و آخرت او پرداخته است. البته منظور از اسلام، متون
ديني اسلام است؛ يعني نميتوان چنين گفت که تمام مسائل مربوط به رشد و
توسعهي ابعاد مختلف انسان از قرآن و روايات استفاده ميشود؛ ولي بدون شک
از آن جهت که موضوع تعليم و تربيت، وجود آدمي و هدف آن، پرورش استعدادها و
نيروهاي انسان در جهت کمال و دوري از مسير انحطاط است، با اسلام که موضوع و
محور اصلياش هدايت انسانهاست ارتباط محکمي پيدا ميکند به عبارت ديگر
هدف نهايي اسلام، هدايت انسانهاست و آن چه در راستاي اين هدف باشد و به
عنوان ابزار تحقق بخش آن مطرح باشد در متون ديني اسلام بيان شده است، طبعاً
آن مقدار از مسايل مربوط به تعليم و تربيت که در رشد انسان آن هم در جهت
هدايت انسان باشد در قرآن و روايات بازگو شده است.
اسلام به تعليم و تربيت اهميت فراوان داده تا آنجا که هدف بعثت انبيا را تزکيه و تعليم معرفي کرده است و ميفرمايد: هُوَ
الَّذِي بَعَثَ فِي الْاُمِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يتْلُوا عَلَيهِمْ
آياتِهِ وَ يزَکِّيهِمْ وَ يعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ[1]؛ او کسي است که در ميان جمعيت درس نخوانده، رسولي از خودشان برانگيخت
که آياتش را بر آنها ميخواند و آنها را تزکيه ميکند و با آنان کتاب
(قرآن) و حکمت ميآموزد. خاتميت و جهانشمولي دين اسلام بر اهميت اين مطلب
ميافزايد.