ابزاري، مدرن، فنّي، رسمي، تکنيکي، کاربردي، و .. تعبير ميشود و در حال
حاضر، «جامعهشناسي عقلانيت» يکي از حوزههاي عمدهي جامعهشناسي است.
جامعهشناساني همچون: ماکس وبر، اگوست کنت، مارکس و ساير فلاسفهي اثباتي،
امر عقلاني را به انسانمداري برگردانده و از آن، تفکر و انديشهي منطقي و
«عقلانيت» دليل و برهان را اراده نمودهاند. امروزه اين معنا از «عقلانيت»
بر تمام عرصههاي حيات جوامع غربي دامن گسترانده است.
در جهان اسلام نيز، همانند مغرب زمين، پرسشهايي در زمينهي
عقلانيت مطرح ميگردد. گر چه عقل در منابع روايي، از جمله اصول کافي، مورد
بحث قرار گرفته و حتّي بابي به خود اختصاص داده و بهترين ويژگيها، از
جمله: الْعَقْلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمنُ وَ اکتُسِبَ بِِهِ الْجَنانُ
را به آن نسبت دادهاند، ولي بايد توجّه داشت که عقل اسلامي و عقل به
معناي «راتيو» لاتيني يا «نوش» يوناني و نيز «ريزن» تباين بنيادي و جوهري
دارند. همانگونه که عقل عرفاني با عقل فلسفي تفاوت دارد، در غرب ميان عقل
فلسفي و وحي مسيح چالش افتاد؛ ولي عقل به معناي نوين، که از عصر روشنگري
طرح گرديد، عقل محاسبهگر است که لوازم خاصي، از جمله فراموشي سنّتهاي
ديني و اخلاقي، غفلت از خويشتن و مکانيکي کردن انسان را به دنبال دارد؛
زيرا انسان مدرنيته به همهي گرايشهاي اقتصادي، حقوقي، اجتماعي، فردي و
ديني ابزارانگارانه مينگرد. به همين دليل «عقلانيت» در حصار مثلث «سود»،
«قدرت» و «لذت» مولّد وحي ستيزي، دينگريزي، قداستزدايي، حاشيه راندن
اخلاق و معنويت است. از ديگر پيامدهاي راسيوناليته، تاثير عقلباوري بر
زندگي بشر و موازين اخلاقي و ديني است. هر تصميمي در عرصهي اخلاق، همهي
حقايق ديني و حتي الهام نيز بايد در برابر داوري عقل توجيهپذير باشند.
عقلانيت در مفهوم جامعهشناسي به شرح ذيل تعريف شده است:
1. جايگاه يک عقل در شبکهاي از مقاصد و برنامهها که انسان را به
سعادت ميرساند. اين عقلانيت، نسبت به ارزشها کاملاً خنثاست و از خوب و بد
سخن نميگويد؛ به عبارت ديگر، توصيفي است و داراي سه خصوصيت و جايگاه
ميباشد:
الف) جايگاه فهم عامل از وضعيت حقيقياي که در آن قرار گرفته و وضيعت، بخشي