1. اومانيسمِ رنسانس، که آن را اومانيسم اول يا اومانيسم ايتاليايي- رومي هم ناميدهاند؛
2. اومانيسمِ نو، که آن را اومانيسم دوم يا اومانيسم آلماني- يوناني هم ناميدهاند؛
3. اومانيسم آغاز قرن بيستم، که آن را اومانيسم سوم هم ناميدهاند.
اومانيسم رنسانس بر حرکت فرهنگي- تربيتي همه جانبهاي اطلاق
ميشود که از قرن 14- 16 م. ابتدا در ايتاليا آغاز شد و سپس به آلمان،
فرانسه و انگلستان سرايت کرد. هدف اين جريان، احيا، بررسي، مراقبت و
نگهداري زبان، ادبيات، هنر و فرهنگ دورهي باستاني بود، تا بدين وسيله
سيطرهي بلامنازع انديشهي مدرسي قرون وسطاي کليساي کاتوليک را بر هم زدند
و بر اساس الگوهاي باستاني، تصويري جديد از انسانها و جهان خلق کند.
مقصود اصلي اين حرکت، پرورش شخصيت بشري بود، به طوري که احساس حياتي
لذّتبخش و اين جهاني براي انسان حاصل شود. نمايندهي برجستهي اومانيسم در
ايتاليا، پترارک (1374- 1304م) سردمدار حرکت علمي – ادبي است و مستقيماً
به سيسرون پيوند ميخورد. بوکا تجيو، اراسموس، رويشلين، هوتن، ل. والا،
لاسکاريس، ويوز و ملانتون از مهمترين متفکران اومانيسم در دورهي رنسانس
به شمار ميروند.
اومانيسم نو به جرياني اطلاق ميشود که در آلمان پديد آمد و تا
دورهي کلاسيک آلمان، منحصر به آلمان بود؛ لذا آن را به عنوان تولّد
دوبارهي اومانيسم از روح آلماني معرفي کردهاند. اين جريان با اومانيسم
رنسانس در علاقهمندي به فرهنگ کلاسيک باستاني مشترک است، ولي از جهت عمق
فلسفياش با آن تمايز دارد و پيوندي ميان علم دورهي باستان با علوم
انسانياي که در نيمهي دوم قرن هجدهم فراهم شده بود، ايجاد کرد. در اين
تصوير از انسان، فرديت (Individualitat) بالاترين مقام را دارد و غايت
نهايي همهي عالم در کمال يافتن «فرديت» است.
اومانيسم سوم، بار اول در سال 1932 توسط هلپينگ به کار رفت. اين
نوع اومانيسم هم مانند اومانيسم نو، با نقد زمان و فرهنگ آغاز شد. در نظر
اينان، ادبيات کلاسيک با پوزيتويسم و ماترياليسم به تحليل رفته است؛ لذا
مطالهي آثار دورهي باستان بايد مجدداً احيا شود. در اين اومانيسم بيش از
جنبههاي ادبي و زيباشناسي، به عناصر