[وجود] عام ايجادى كه تمام أشياء را به مطلق قابليت ممكنات
آفريده شده فرا گرفته است، تعين مىيابد و قيام آنها مقام آينههايى است
براى ظهور وجود در آنها، و ظهور آثار وجود و تنوعات و دگرگونيهاى آن [وجود]
عبارت است از ظهورات و جلواتش بدان [آينه] ها. و چون از آن جهت كه هستند
شرط در ظهور احكام اسماء و تعينات آنها- همان گونه كه گذشت- مىباشند، به
واسطه تجلى وجودى ذاتىاى كه بدان [تجلى] عين [ثابت] شأن براى آنها
[اسماء] ظهور پيدا نمود و حكم بعضى [: از اسماء] در بعض ديگر جارى و نافذ
گرديد، عوض و بدل داده شد و بدين [تجلى] نيز شرف بعضى از آنها [: اعيان]
بر بعض ديگر با فزونى و پذيرش وجود به تمامترين وجه و وضوح حجت حق تعالى
بر قابليات ناقص و موجوداتى كه به شقاوت و بدبختى موصوفاند، آشكار گرديد.
اين را حق تعالى بر آنها [: اعيان]- از آن جهت كه هستند- موجب و لازم
نفرمود بلكه اين از خود آنها [: اعيان] است نه غير آنها، و آن چه حق تعالى
را رسد ظاهر كردن آنها به واسطه تجلى وجودى- بر آن گونه كه مىداندشان-
است و اين سر، همان كليد سر قضا و قدر است. اين رانيك انديشه كن.
9/ 8 اين اصل اجازه و رخصت داشتن به موافق است. و اما اصل اجازه و
رخصت داشتن به آن چه كه موافق نيست: آن به قيدها و دگرگونيهايى كه از قوابل
عارض تجلى وجودى مىشود و موافقت نيك داشتن [نيكبختان] و همچنين عدم آن
[يعنى شقاوت بدبختان] كه از قابل [: مظهر] مورد خواست است، بازگشت دارد.
پس دشواريها از مقابله و پذيرش آن تقيدات ناپسند [كه عارض تجلى وجودى شده]
مىباشد. بنا بر اين، در هر قابل و مظهرى كه قيدها و دگرگونيهاى در تجلى
پسنديده كمتر است و در آن موافقت پسنديده ظهور و آشكارى دارد، سختيش هم
كمتر است و آن چه از تقيدات كه از صاحبش اجتناب ناپذير نيست و وقوعش هم
ضرورى و لازم است، از وى چشم پوشيده شده و بخشيده مىشود و در جنب ديگر
صفات و احكامى كه قابل و مظهر، به آن