1/ 2 پيش از اين، سر و مفهوم فص و حكمت و كلمه و همچنين سر حروف و
كلمات و سر اختصاص كلمه آدمى به حضرت الوهى گفته آمد، لذا آن چه كه به
موجب التزام، آگاهى دادن بر آن لازم مىنمود، جز بيان سر اختصاص هر كلمهاى
به صفتى و پيغمبر نامبرده شده [و يا به صفت پيغمبر نامبرده شده] پس از
آدم عليه السلام باقى نماند.
2/ 2 بنا بر اين گويم: و اما حكمت نفثى [: دق دل را خالى كردن] و
اختصاصش به كلمه شيثى: شناخت حقيقت آن موقوف بر تقديم مقدمهاى است و سخن
درباره آن گفته آمده و اينجا نيز آگاهى بر آن لازم است و آن اينكه: چون
ثابت گشت كه حق تعالى از جهت صرافت و خالص بودن ذات و اطلاقش، نه به مبدأ
بودن توصيف مىشود و نه به اينكه مصدر شيء است، و اينكه اول مراتب تعلق،
تعينى است كه جامع و فراگير تمام تعينات است، و اينكه وى را احديت جمع است
كه آن اختصاص به انسان حقيقى دارد كه آدم صورت اوست، لازم است مرتبهاى كه
پس از آن است مرتبه مصدر بودن باشد كه موصوف به