1/ 27 شيخ ما- كه خداوند از وى خشنود باد- اين حكمت را ملقب به
حكمت كلى و حكمت فردى كرده است و براى هر يك از دو لقب سرى است كه بزودى از
اين قاعده، كه آگاهى دهنده بر سر كمال محمدى و اصل آن و سر جمعيت و ختم
بودن او و نسبت بهرهمندى پيغمبران و معجزاتشان نسبت به معجزه او و بهره
خود او از حق متعال است، خواهى دانست و من به اين قاعده سخن را بر ختمهاى
اين فصوص- با خواست الهى- ختم خواهم نمود.
2/ 27 گويم: بدان هر چيزى مظهرى از مظاهر حق تعالى است، ولى از جهت
حيثيتى مخصوص و اعتبارى معين و مشخص، كه براى حق تعالى از جهت آن اعتبار و
آن حيثيت تعين مىپذيرد يعنى بدان سبب كه به واسطه آن دو [: اعتبار و
حيثيت] از ممكنات اسمى پديد مىآيد كه شأنش آن است كه اين موجود، جز از
جهت آن اعتبار و همان حيثيت، به حق تعالى استناد پيدا نكند، و شأن هر
موجودى با حق متعال اين گونه است، جز آن كه فرق بين پيغمبران و بزرگان از
اهل الله بر اين است كه پيغمبران و بزرگان مظاهر اسماء كلى هستند